دیوار
آریان مشغول بهم ریختن کشوی کابینت.میگم آریان نکن. دوباره میگم : آریان وسایل و بیرون نریز. باز میگم: آریان کشو رو بهم نریز. نهایتا با داد میگم: آریان نمیشنوی؟ (سکوت) آریان با تو نیستم؟؟؟؟ (سکوت) آریان ن ن ن ن ن ن با کی دارم حرف میزنم؟؟؟؟؟؟؟ آریان در نهایت خونسردی میگه: با دیوار داری حرف میزنی . **** کار هرشب آریان شده که شام نمیخوره به عشق اینکه از جگرکی سرکوچه کباب بخوره.اونم به عشق اینکه رو صندلی آقاهه که بهش میگه عمومهران بشینه و بادبزنشو بگیره و هی سیخ کباب ها رو بچرخونه.بیچاره آقاهه هم که خیلی به آریان علاقه داره هرکاری بگه انجام میده. حالا تمام ر...
نویسنده :
مامان آریان
23:23