ا ریان جونم یه خورده سرما خورده بود که داره بهتر میشه.دیشب می خواستیم بهش دارو بدیم.اریان داشت با ماشینش بازی میکرد.وقتی داروها رو تو دست باباش دید اروم اروم شروع کرد به فرار کردن و موقعی که فهمید ما متوجش شدیم سرعت گرفت و در حالی که مرموزانه می خندید رفت تو اتاقش. دیروز در حالی که ابریزش بینی داشت هی فس فس می کرد. ایستاد و دور و برشو برانداز کرد .موقعی که دستمالو پیدا کرد با سرعت رفت طرفش و یه دستمال برداشت و شروع کرد به گرفتن دماغش. راستی دیروز یه کلاه واسه خوشکل خودم خریدم و موفق شدم سرش کنم امروز تولد مادرجون بود.امیدوارم سالیان سال سایه ش ...