آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آریان جون

خدایا

1392/7/17 7:44
نویسنده : مامان آریان
995 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا 

من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد 

و تو انگار...

تمام معجزه هایت را گذاشتی برای روز مبادا...

 

بالا خره دکتر مامانم حرف آخر رو زد و دستش بایذ قطع بشه.دوباره تومور لعنتی در اومده.امروز هم رفتن سیتی اسکن تا جوابشو بگبرن و برای عمل آماده بشن.

خدایا به مامانم صبر بده تا بتونه با خودش کنار بیاد تا بتونه  درد عمل و بعد عمل رو طاقت بیاره.آخه مامانم قند داره.زخماش دیر خوب میشه.

خیلی سخته سی سال معلم باشی برا بچه های مردم زحمت بکشی.همیشه همه کارو خودت کنی.به همه کمک کنی حالا محتاج دیگران بشی برا کوچیک ترین کار شخصیت.

خدایا به بابام سلامتی بده که همه جا مامانم و همراهی می کنه و هواشو داره.

 دلم خیلی گرفته.حالم خیلی بده.

بچه ها برامون دعا کنبد. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مرجان مامان آران و باران
17 مهر 92 10:54
ای وایی خیلی ناراحت شدممممممممم ایشالا خدا پدرتون حفظ کنه مادرتونم روز به روز بهتر بشن
مامان امیر حسین
17 مهر 92 12:20
اشکم دراومد.خدا خودش کمکش کنه.انشاالله به زودی شفا میگیره.شما هم تا میتونید بهش روحیه و امیدواری بدید.تنها راه مبارزه با این بیماریه لعنتی همینه.انشاالله به حق اون امام غریب خدا کمکش میکنه خدایا هیچ بچه ای بیماریه پدر و مادرش رو نبینه
مامان امیرحسین و کوثر جونی
18 مهر 92 13:31
آخی... من اومدم اینجا با عکسای تولد آریانی ذوق کنم.واااای خدااای مهربون.خیلی ناراحت شدم.خدا خودش کمک کنه.عزیزم توکلت به خدا باشه. به خدا نمی دونم چی بنویسم . خدایا برای تو که کاری نداره.
مامان بردیا
18 مهر 92 14:31
وای خدای من .خیلی ناراحت شدم.ایشالا خدا شفا بده و بتونن راحت این روزها رو بگذرونن.ایشالا خدا باباتونو نگه داره و بهشون سلامتی بده
سهیلا
18 مهر 92 15:43
ایشاا.. اتفاقای بد از مادرتون دور باشه. حتما خیلی آشفته ای. ایشاا.. خبرای خوب بشنوی.
نوشين مامان آريا
20 مهر 92 9:26
زهره جون غم بزرگيه درست بعد از خوندن تولد آريان جان حالم گرفته شد اما ايشااله خدا به مادرت سلامتي بده به پدرت هم همينطور
مامان سيد محمد سپهر
20 مهر 92 13:49
عزيزم خيلي ناراحت شدم..انشاء الله دعايت بر آوره شود الهي آمين
مامان آریام
21 مهر 92 22:24
زهره جون خیلی ناراحت شدم...خیلی زیاد.اما همیشه امید به رحمت خدا داشته باشید که از همه مهربونتره. خدا ایشاالله به پدرتون سلامتی بده و به مادرتون هم اونقدر توان بده که بتونه با این موضوع کنار بیاد
مامان بردیا
22 مهر 92 8:08
سلام.خانمی چه خبر؟؟نگرانم


سلام عزیزم فعلا منتظر جواب سیتی اسکنیم تا اگه تومور پخش نشده باشه برا مراحل بعدی اقدام کنیم
مامان حسام كوچولو
23 مهر 92 1:13
خيلي ناراحت شدم به خدا اشك توي چشمام جمع شده فقط ميتونم براي همتون دعا كنم اگر قابل باشم.


ممنون از دعاهای قشنگتون. واقعا محتاج دعاییم
سمانه مامان پارسا جون
23 مهر 92 13:48
خیلی ناراحت شدم زهره جون هرچی صلاح خداست همون میشه عزیزم توکلت به خدا باشه گلم ما هم واسشون دعا میکنیم
سمانه مامان پارسا جون
23 مهر 92 13:49
خیلی ناراحت شدم زهره جون هرچی صلاح خداست همون میشه عزیزم توکلت به خدا باشه گلم ما هم واسشون دعا میکنیم[گل
مامان پرهام
24 مهر 92 14:31
سلام زهره جان خوبی ؟ خیلی شوکه شدم. ولی دیگه ایشالله از این به بعد درد نداشته باشن . و صبر داشته باشن. دکتر هم ایشالله و حتما فکر دیابت را کرده که می خواد دست به چنین عملی بزنه. ایشاالله خدا به مادرتون صبر و سلامتی بده. دو تا دست که نیست ؟ چون هر چی به تومور بد خیم دست بزنن پخش میشه و رسما سلامتی مادرت به خطر می افته . حتما صلاحش اینه. قوی باش .
مامان حسام كوچولو
27 مهر 92 0:14
سلام از مامانت چه خبر خوبن؟
مامان امیرعلی
27 مهر 92 15:35
وای زهره جون خیلی ناراحت شدم.انشالله هرچی خیره براتون پیش بیاد
نوشين مامان آريا
28 مهر 92 9:07
زهره جون خوبي آريان جان خوبه مامان عزيزت چطوره ايشااله همگي خوب باشيد عزيزم
مامان آرشیدا کوچولو
28 مهر 92 14:14
عزیزم جال مامان چطوره ؟ عمل شدند؟
مامان بردیا
28 مهر 92 20:26
ایشالا با خبرهای خوب برگردی


خبرم که خوب نیست. امروز بین بد و بدتر منتظر جواب سیتی اسکنش هستیم. برامون دعا کنید.
مامانی درسا
30 مهر 92 2:09
عزیزم زهره جونم میدونم خیلی ناراحتی دلت از زمین و زمان گرفته ..... دوست خوبم اما همین که با این عمل بهبودیشو پیدا میکنه خدارو هزار مرتبه شکر خیلی خیلی باید شما و بابا جونت قوی باشین ...... اگه شما ضعف نشون بدین اون براش سخت تر میشه ..... یه چیز دیگه بعد از عمل زیاد بهش محبت نکنید براش حالت ترحم پیدا میکنه مخصوصا" که یه عمر خودکفا بوده و مدرس اون همه بچه ..... انشاالله بهترینها براش رقم بخوره ..... منتظر هستیم که بیای و بگی همه جیز خوبه .... پسرمو ببوس
مامان سيد محمد سپهر
30 مهر 92 11:54
سلام دوست دارين بدونين امسال سيد كوچولوي ما براي جشن عيد غدير به دوستاش چي هديه مي ده.....به روزيم
مامان آریام
30 مهر 92 14:27
سلام عزیزم....از مامان چه خبر....منتظر خبرهای خوب هستیم
مامان خورشيد
1 آبان 92 8:51
الهي من بميرم. نبودم اين مدت چي شد؟ عزيزم صبور باشيد. البته مي دونم دلداري دادن تو اين شرايط خيلي سخته ولي فقط مي تونم بگم براتون دعا مي كنم به شما و بيشتر به مامانتون سخت نگذره. زود عادت كنه و با اين توصيفاتي كه شما از مامانتون كردين مي دونم خانوم بي نهايت صبور و مقاوميه. براتون روزهاي خوبي رو آرزو مي كنم.
مامان نفس طلایی
1 آبان 92 15:13
عزیزم خیلی ناراحت شدم انشالله به حق این عید عزیز شفا می گیرن
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 18:13
اصلا نمیدونم چی بگم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 آبان 92 17:24
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_ ...........|..........*____* ........|||"|""\___ ...........|________________ _ |||_|___|) ...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)'' به اندازه یه کامیون وبلاگمو با مطالب جدید آپ کردم - بدو بیا
سهیلا
3 آبان 92 19:56
چه خبر؟
خاله زینب
5 آبان 92 16:39
خدا بهش صبر بده خیلی ناراحت شدم همین تازه خوندمت خیلی خیلی ناراحت شدم ایشالله ب حق 5 تن شفا پیدا کنن الهی آمین...
الی مامی آراد
8 آبان 92 18:07
خیلی ناراحت شدم انشالله خدا صبرش رو میده و زودی خوب میشه
mahta
3 اسفند 92 11:37
سلام مطلبتونو خوندم خیلی خیلی ناراحت شدم دعا میکنم حالشون خوب بشه خیلی سخته
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد