یه حرفایی میزنه...
پسرک یه کارهایی می کنه و یه حرفایی میزنه.
شبا وقتی داریم میخوابیم یه لیوان آب پیشمه و آریان از زمانی که دراز می کشه تا بخوابه ده دفعه شاید بیشتر با یه لبخند مرموزی میگه آب بده و یه لب هم بیشتر نمیخوره.و چون لیوان رو در دورترین نقطه به خودم و آریان میذارم تا احیانا واژگون نشه و تا دراز می کشم باید بلند شم هر از گاهی کلی غر میزنم که لوس بازی نکن و مثه آدم یه دفعه آب بخور دیگه.
امشب دراز کشیده بودیم آماده خواب.آریان عجیب مهربون شد و هی منو و بابایی رو می بوسید.یه دفعه که محکم بغلم کرد و بوسم کرد کلی خ...کیف شدم و گفتم: الهی فدات بشم چقدر مهربون شدی امشب؟؟؟؟
یهویی سرجاشت نشست و با حالت جدی گفت: لوس نشو. آب بده.
من و بابایی
**********
امشب پسری برا اولین بار تو مسجد رفت مردونه و کلی همراه باباش سینه زد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی