آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

آریان جون

کادوی تولد مامان و بابا به آریان

آریان جونی از مامان و باباش یه ماشین خوشکل کادو گرفت که مبارکش باشه. وقتی تو مغازه بودیم و اول تنهایی سوارش شد با حرکت ناگهانی ماشین ترسید و تا چند روزی تنها سوارش نمی شد.بنابراین منو آریان باهم سوار می شدیم و بابایی ما رو راه میبرد .فقط دور و بر ماشین پرسه میزد و بوق میزد تا کم کم ترسش ریخت و حالا دیگه تنهایی توش میشینه: و البته چون نمیذاره کمربندشو ببندیم دور بالش بستیم که سرش به ماشین نخوره ...
19 مهر 1390

تولد آریان عشق زندگیم

دا ره بارون میاد  خوب نگاه کردم. . . .  هوا که ابری نبود... اون فرشته ها هستن که دارن گریه میکنن...... آخه یکی ازشون کم شده سالروز تولدت را تسلیت میگم به فرشته های آسمون !   چون یک سال پیش ازشون جدا شدی   اما تبریک میگم به خودم چون فرشته زمینی من شدی   ای عزیزترین تولدت مبارک . .     تولد تولد تولدت مبارک   مبارک مبارک تولدت مبارک   بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن   عزیز مامان سه ساعت و 48 دقیقه به تولدت مونده تو این یه سالی که تو زندگیمون بودی بهترین لحظه ها رو با هم پشت سر گذاشت...
19 مهر 1390

کیک تولد آریان جون

راستی کفش جق جقه ای که مامانم خریده هم پامه ها شنبه صبح هم با مامانی و بابایی رفتم آرایشگاه موهامو کوتاه کنم.اینقدر جیغ زدم و گریه کردم که بیشتر از این نتونست موهامو کوتاه کنه   ...
19 مهر 1390

آریان بعد واکسن

الحمدالله آریان گلم ایندفعه بر خلاف واکسن قبل زیاد اذیت نشد.این دو تا عکسم بعد از اینکه واکسن زدیم و اومدیم خونه ازش گرفتم الهی مامان قربون اون چهره ناز و معصومت بره.مثه یه مرد واکسن زدی و یه سی ثانیه ای بیشتر گریه نکردی بعدش باهم رفتیم بازار.البته چون کالسکه تو نبرده بودیم تو بغلم بودی.وقتی گفتم امروز اریان حال کرد یه سره تو بغلم بود چنان ذوق کردی و محکم بغلم کردی.الهی فدات بشم که حالا دیگه همه چی رو متوجه می شی و سریع به حرفامون عکس العمل نشون میدی ...
19 مهر 1390

توانمندی های آریان در یکسالگی

شش تا دندون داری.دوتا بالا و چهار تا پایین قد 79 سانتی متر -وزن13 کیلو (بگید ماشالله) -دور سر 49 سانتی متر خودت دیگه قشنگ راه میری.نمیدونم روزی چند کیلومتر اما از کله سحر تا آخر شب یه ریز داری راه میری. بابا و ماما میگی البته ماما رو فقط زمانی که التماس دعا داری تا بغلت کنم میگی. به غذاها میگی به . بلدی بوس کنی،بشکن میزنی،دست میزنی و می رقصی،بای بای و تازه از همه چی بهتر بلدی کتک بزنی. وقتی بهت میگم اریان بخواب میری دراز می کشی و میگی خخخخخخخخخ(مثلا خروپف) وقتی تو ماشین نشستی بهت میگم گاز بده تو هم سفت فرمونو میگیری و میگی قاقاقاقا وقتی جاییت درد میگیره میگیریش تو دستت و میگی بو.بعدش بهت میگم بیا بوسش کنم.تو ...
19 مهر 1390

ممنونم

خداجونم ازت ممنونم.از اینکه یه کورسوی امید بهمون نشون دادی.ازین که احساس می کنم هنوز مامانمو فراموش نکردی.     یکشنبه صبح خاله زهرا و شوهرش مادرجونو بردن تهران.اخه حالش اصلا خوب نبود.رفتن پیش دکترش.دکترش هم یه چیزایی گفت که یه کمی مارو امیدوار کرد و بعد از چند وقت ما هم خوشحال شدیم. دکتر گفت اگه خدا بخواد شیمی درمانی داره جواب میده و تومور در حال از بین رفتنه.می گفت دو جلسه دیگه رو که انجام بده به امید خدا تومور کاملا از بین میره.درد الان دستش هم ربطی به تومور نداره بلکه به خاطر اینکه چهار بار عمل شده دچار چسبندگی شده و دارو داد. امیدوارم به زودی دردهای مادرجونم کم بشه و بتونه راحت زندگی کنه   از همه...
19 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد