دریا و ماسه بازی
امروز رفتیم دریا و پسرم و باباییش کلی بازی کردن.آریان رو ماسه ها تاتی کنان راه میرفت و هر جا خسته می شد می نشست.اونجا اسب دید و خیلی از اسب خوشش اومد .هی می خواست بره پیش اسبها.اما وقتی باباش میبردش نزدیک اسبها می ترسید و خودش و عقب می کشید.
راستی امروز پسرم کلی خاطرخواه پیدا کرد و چهارتا خانم اومدن و دونه دونه باهاش عکس گرفتن.و آریان هم مردونگی کرد و بغل همشون رفت و برای اولین بار کتکشون نزد.
این هم عکس ماسه بازی و البته ماسه خوری آریان بعد اون
بعد از اون امدیم خونه و من آریان رفتیم حموم.وقتی عشقم داشت شیر میخورد و من داشتم تنشو میشستم یهو دیدم که آریان خوابیده
خیلی برام جالب بود.آخه کلی بازی کرده بود و حسابی خسته شده بود. منم دلم نیومد بیدارش کنم.آروم تنشو آب کشیدم و اومدیم بیرون.ولی موقع لباس پوشیدن بیدار شد و یه کمی گریه کرد .بعدش دوباره شیر خورد و یک ساعتی خوابید.
غروب هم رفتیم خونه مادرجون.البته پسرم کفش پوشید و یه کمی خودش راه اومد.ولی زمین هنوز یه کمی شل بود و خوب سفت نشده.واسه همین پسرم هر از گاهی می افته.