ماماش
امروز ترنم (خواهرزاده م ) تو بغلم بود.اریانم می خواست بیاد بغلم.گفتم صبر کن نی نی رو بدم به مامانش بعد تو بیا.باشه؟؟گفت: باته.(باشه)
بعدشم صدا کردم مامانش مامانش بیا ترنم رو بگیر.اریان هم رفت و به خاله که جدیدا میگه آله می گفت: ماماش ماماش بدو.
تا غروب هم خاله رو صدا میکرد: ماماش.
چند روزی هم میشه یاد گرفته پدرجون رو صدا کنه و میگه: پ د دون. البته وقتی که بهش میگیم بگو پدرجون.ولی خودش که میخواد صداش کنه مثله سابق میگه: عباس
غروب داشتم بهش ازگیل میدادم.وقتی روی درخت دید اشاره کرد و می گفت : پرته پرته(این کلمه رو به پرتقال میگه)اینقدر هم جالب میگه که کل فامیل تا می بیننش میگن آریان بگو پرتقال.فکر میکرد ازگیل هم پرتقال کوچولوئه.
راستی ما از امروز شروع کردیم یواش یواش پوشک پسری رو بگیریم.امروز آقا آریانم نیم ساعت صبح و نیم ساعت شب رو پوشک نداشت.چون از خونه رفتیم بیرون بقیه عملیات رو به روزهای اینده موکول کردیم.
اخه الان چند وقتی هست که تا میبرم تو دستشویی و عوضش کنم میشینه و خودش جیش می کنه.
امیدوارم زودتر موفق بشیم تا هم خودش و هم من از تعقیب و گریز موقع عوض کردنش و متعاقب اون از جنگ و دعواهامون راحت بشیم.