صورتم کبود شد
ما دیروز بالاخره موفق شدیم بریم و کادوی گل پسری رو بخریم.
حالا تا تولدش عکس عسلم و کادوش رو میذارم.
دیشب خوشکل مامان خورد به میز و صورتش کبود شده.الهی قربونش برم که اینقد مرد شده که یه چند ثانیه گریه کرد و زود ساکت شد.قربونتتتتتتتتتتتتتتتت
حالا یاد گرفته که هرچی که میخواد با اون دستای خوشکلش اشاره می کنه که بیا
قرار بود تولد پسرم رو جمعه هشتم بگیریم ولی اون شب عروسی دعوت شدیم.پنج شنبه هم مهمونی دعوتیم.شنبه نهم هم خاله سمیه شبکاره و نیست.
حالا یا چهارشنبه ششم می گیریم یا یکشنبه دهم مهر
یادش بخیر.پارسال همین روزا بی صبرانه منتظر اومدن گلم بودیم.
شب که می شد مامان جون آریان(مادرشوهرم) میگفت هر وقت خبری شد صدام کن.مادرجونم شبا تلفن و موبایلشو میذاشت بالاسرش و هر روز صبح زنگ میزد و میپرسید این پسره هنوز نیومده؟؟؟؟؟
چقدر زود گذشت با تمام سختیها و شیرینی هاش.
حالا باورم نمیشه که گلم یکساله شده.
الهی صد ساله بشی جیگر مامان