اریان و محرم
سلام به همه ی دوست جونای خوبم
بعد از چند روز بالاخره ما امدیم.یه چند روزی به دلیل پاره ای از مسایل اصلا حوصله نداشتیم
من و اریان جیگرم 5-6 شب با هم رفتیم مسجد.اریان خان یاد گرفت سینه بزنه .تو مسجد کلی با خانم ها دوست شد.واسه دختربچه ها چشمک میزد و البته ناگفته نماند که خیلی هم اذیت می کرد.یه شب رفت تو مردونه که وقتی اقایون بلند شدند سینه بزنن پسرم کلی ترسید و گریان پست شد واسه من.
روز تاسوعا و عاشورا هم رفتیم دسته که اکثرا تو بغل پدرجون بود و مادرجون براش یه طبل خرید که کلی باهاش حال می کنه.
اندر احوالات اریان خان تو مسجد :
هر چی هم سعی کردیم برا مسابقه یه عکس درست و حسابی ازش بگیریم نذاشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی