آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آریان جون

امروز ما

1390/10/16 23:18
نویسنده : مامان آریان
512 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح بابایی ما رو رسوند خونه مادرجون و خودش رفت مسجد مراسم..دیدیم که مادرجون اینا رفتن خونه ی عموی من که تازه از کربلا برگشته بود.ما هم با دایی رفتیم اونجا .تا دایی حاضر بشه منم چند تا عکس از پسری گرفتم. چند تا از فامیلا خونه عموم بودن.هر کی می خواست آریانو بغل کنه می گفت آریان بیا بهت قند بدم.این وروجک هم به عشق قند می رفت بغلشون و همین که قند و گرفت سریع فرار می کرد.

 اریان پشت میله های زندان

اینجا هم نهایت تلاش اریان برای قد بلندتر شدن:

چند روز پیش یه بادکنک تو دست اریان ترکید که این امر باعث وحشت زیاد اریانم از بادکنک شده.امروز جنازه یه بادکنک که ترکیده بود تو خونه مادرجون افتاده بود.یهو دیدیم اریان هی میگه بو و و   و فرار کرد و اومد بغل خاله زهرا و خودشو قایم کرد.بعد تحقیق و تفحص معلوم شد که حضور جناب بادکنک باعث شده آریان از اون نزدیکیا هم رد نشهنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان نسترن
16 دی 90 23:31
قربونت بره خاله که مثل ماه شدی.عزیز خاله پسر که نباید ترسو باشه
نی نی توپولی
17 دی 90 0:49
چشمتون روشن عموتون ازکربلا برگشته انشالله قسمت شما هم بشه.. ای پسر شکمو قند بده تازشم هر کی گفت بیا بهت قند بدم بدو نری من پدر جناب بادکنک رو در میارم
مونا(مامان النا)
17 دی 90 2:47
موهات مبارک خوشگل خاله چه عسلی شدیییییییی بوسسسسسسس
مامان نفس طلایی
17 دی 90 10:17
عزیزم منم بهت قند میدم ها بغل منم میای ؟


اره خاله.من عاشق قندم.
نی نی توپولی
18 دی 90 0:50
نی نی توپولی
18 دی 90 0:50
منم بهت کارخونه قند. میدم بغلم میای


با کمال میل .چرا نمیام
مامان سید کوچولو
18 دی 90 13:28
جنازه بادکنک چه باحال
مامان رادين
19 دی 90 14:26
سلام ماشااله چه نازه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد