آریانم بستری شد
سلام به همه دوست جونامون
چهارشنبه یه روز کذایی بود.از شب قبلش حال آریان به شدت بد شده بود و تا صبح بالا سرش بیدار بودیم.از صبح پیش دکتر و درمانگاه و آزمایشگاه.دکتر گفت نمونه مدفوع بیار و تا قبل یه ساعت برسونش آزمایشگاه. ساعت 4 موفق شدم بگیرم و اینقدر هول هولکی زنگ زدم به آژانس تا ببرم آزمایشگاه که نه کیف پولمو برداشتم نه موبایلمو.تو راه دست گذاشتم تو جیبم دیدم که 2500 تومان تو جیبمه.کرایه ماشینو دادم و رفتم ازمایشگاه.گفت یه ساعت دیگه جواب حاضره.بعدش رفتم یه مخابرات و زنگ زدم به پدرجون که بیاد دنبالمو برام پول بیاره.
جواب آزمایش رو گرفتیم و با پدرجون و مادرجون رفتیم بابل مطب دکتر معتمدی.چون دوشنبه هم رفته بودیم دکتر و دید که در عرض یه روز بچه نیم کیلو وزن کم کرده گفت چون هرچی میخوره بالا میاره نمی تونم بهش دارو بدم و باید بستری بشه.
دنیا رو سرم خراب شد و اشکام همینطوری بی هوا میومد.
آمدیم بابلسر بیمارستان.تا بستریش کنن شد حوالی نه ونیم.وااااااااای اون پرستار ناشی که می خواست از بچه رگ بگیره بچمو مثه آبکش سوراخ سوراخ کرد.یه جای سالم تو دست و پاش نذاشت.نهایتا تونست تو پاش یه جا رو بگیره.آریان جیغ میزد و گریه میکرد منم همراش همینطوری گریه میکردم.
الهی مامان بمیره براش پاشو می آورد بالا و می گفت: ماما درد درررررد
به سختی موفق شدم آریانو بخوابونم که صدا کردن احمدی بیا میخوایم آزمایش خون بگیریم.بازم همون آدم بی عرضه.یه جای سالم تو دست و پای بچه نذاشت آخرشم نتونست و گفت : اه سرم درد اومد چقدر گریه میکنه.ببرش.آخه آدم ... اگه تو رو هم این همه سوراخ سوراخ کنن گریه می کنی چه برسه به یه بچه اینقدری
اینقدر عزیزم گریه کرد که صداش گرفت.تا پرستار یا حتی خدمه میومدن تو اتاق آریان می گفت بوووو و شروع میکرد به گریه کردن.تا جمعه بعدازظهر که دوباره می خواستن جای سرمشو عوض کنن . همون پرستاره اومد و میخواست خودش اینکارو کنه.تا اومد نشست با خنده گفت رگم که نداری و باید سوراخ سوراخ بشی.آخه بنده خدا بگو عرضه ندارم چرا بهونه میگیری.دلم میخواست خفش کنم.این دفعه یه پرستار خوب دیگه تونست به راحتی از دستش رگ پیدا کنه.
وقتی که پای آریانو باز کرد تا یه ساعتی طول کشید تا بتونه روی پاش بایسته.تعادلشو از دست داده بود عزیزکم.تا می خواست یه چیزی رو بگیره و بازی کنه می دید که دستش بسه میزد زیر گریه و دستشو نشونم میداد و می گفت : ماما دس درررررررد
تا شنبه صبح که دکتر اومد و گفت که تب نداره و دیگه هم بالا نمیاره.تعداد دفعات اسهالش هم کمتر شده اما یه چند روزی طول می کشه تا خوب بشه و خدا رو شکر گل پسرمو مرخص کرد.
تنها شانسی که آوردیم این بود که view تخت اریان رو به خیابون بود و آریان یه کم خیابون رو نگاه می کرد و از اونجایی که عاشق کامیونه با دیدن اونا ذوق می کرد و سر گرم میشد.
اینم چند تا عکس از بیمارستان: