خودکفایی
آریان رفت از تو اتاقش یه پوشک برداشت و آورد گذاشت تو هال و رفت روش دراز کشید و مثلا داشت خودشو عوض می کرد.
به این می گن رسیدن به خود کفایی
من و آریان و بابایی دراز کشیده بودیم.اریان هی من و باباشو از دو طرف لگد میزد.خندیدم و گفتم : مثه اسب میمونه.
دیدم آریان سریع برگشت و چهاردست و پا شد و داشت ادای اسب رو در می اورد و تکون تکون می خورد.
آریان تا از خواب پا میشه میگرده دنبال باباش.اگه بابایی بود میره بغلش دراز می کشه .اگرم نبوداول میره تو اتاقا سرکشی میکنه و بعد اینکه پیداش نکرد،آروم میاد منو بیدار میکنه و میگه بابا؟؟؟؟؟
بعدشم کنترل ها رو میاره و میگه تلویزیون رو روشن کنم و میگه: اس اس یعنی اسب بیار ببینم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی