امروزمون
صبح رفتیم خونه مادرجون.خاله مریم اومد و موهای گل پسر رو مثله همیشه با اعمال شاقه کوتاه کرد.جیگرم خوشکل بود خوشکل تر شده.قربونش برم
امروز هوا خیلی گرم شد.غروب یه دست لباس تابستونی رو برای اریان افتتاح کردم.
بعدازظهر رفتیم مراسم هفتم زندایی سادات و بعدش دوباره اومدیم خونشون.من و آریان طلا هم رفتیم تا برا پسرم بستنی یا به قول خودش بتنی خریدیم و قدم زنان تا یه پارک که نزدیک خونشون بود رفتیم.کلی سرسره بازی کردیم و بدو بدو.من که از نفس افتادم اینقدر دنبالش دوییدم.به پسری خیلی خوش گذشت.
اینم یه عکس از طی کشیدن حیاط خونه دایی تو روزای گذشته:
و اینجا هم یه روز که از مراسم ختم اومده بودیم خونه برای اینکه والاحضرت بیدار نشه مجبور شدم کفششم در نیارم تا خواب ناز اقا خراب نشه.چون خواب آریان به شدت سبکه و با کوچکترین صدا یا حرکتی بیدار میشه.اگر هم خواب سیر نشه که دیگه با یه من عسلم نمیشه خوردش