حالم بد شد.
دیروز صبح من و مامانی و بابایی دایی حسین رو بردیم تا دانشگاهش که نوره برسونیم.آخه دایی دستش درد میکرد و نمیتونست خودش بره.وقتی داشتیم بر می گشتیم هنوز تو نور بودیم که یهویی حال من بد شد و کلی رو تن مامانی بالا آوردم.بابایی و مامانی خیلی هول شدن. و چون نزدیک خونه خاله زهرا بودیم سریع رفتیم اونجا و من و مامانی رفتیم حموم و لباسهامونو عوض کردیم.
تا چند دقیقه من منگ بودم اما وقتی تر و تمیز شدم دوباره سرحال شدم.
آخه من همه چی رو تو دهنم میذارم و از هر چیزی که سر سفره باشه باید تست کنم.حالا نمیدونم کدومش به مزاجم سازگار نبود.ولی شکر خدا الان خوب شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی