آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

آریان جون

توپ بازی

آریان کوچولوی من خیلی توپ دوست داری و وقتی توپ رو حرکت میدی میگی: گ وووووووووووووو مثلا میگی گل تازمانی که توپ حرکت میکنه با یه نفس توهم میگی گ وووووووو به اسباب بازیهات زیاد علاقه نشون نمیدی ولی تا دلت بخواد به چیزایی که نباید دست بزنی علاقه مندی مثلا: _کیف دیگران _ وسایل داخل کابینت _ یخچال و فریزر ( اگه در یخچال رو جلوت باز کنم نمیذاری ببندمش و وقتی که ببندم زار زار گریه می کندی و بعدش هم قهر میکنی) و ....  ...
10 مرداد 1390

آریان،لباسشویی ،جاروبرقی

از اونجایی که من بسیار پسر زحمتکشی هستم وقتی مامانم داره جاروبرقی میکشه دنبالش راه میافتم و میرقصم اماااااااااا با حفظ فاصله قانونی آخه اگه خیلی بهش نزدیک شم میترسم و حدود 1/5 فاصله رو در هر حالتی حفظ میکنم.   تو عکس بالا جارو زیاد به من نزدیک شده و من میخوام گریه کنم. البته اگه جارو خاموش باشه نمی ترسم و کلی به مامانم کمک می کنم: و البته با لباسشویی هم همینطوریم.وقتی که خاموشه 24 ساعت دارم دور و برش می پلکم اما اگه همون نزدیکیا باشم و روشن بشه از ترس زهره ترک می شم و کلی گریه می کنم.   ...
9 مرداد 1390

الوووووووو

آریان جون مامان یاد گرفته الو کنه.تا میبینه کسی تلفن تو دستشه اونم دستشو میبره زیر گوشش و میگه: اووووو اوووووووو حالا نمیدونم کیه که هر از گاهی براش زنگ میزنه.آخه یهو تو حال خودش دستشو میبره زیر گو شش و کلی با نمی دونم کیییی صحبت میکنه.  دیروز باهم دیگه رفتیم حیاط شستیم.اریانی تو رورورک بود و تی رو گرفته بود تو دستشو این طرف اون طرف میبرد و شده بود مصداق کامل این جمله: موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمش میبست. در مجموع کلی آب بازی کرد.آخه مای بیبیشم در آورده بودم خیلی حال کرد.بعد با مادرجون رفت حموم و وقتی اومد برای اولین بار تو عمرش خیلی آروم و بی سروصدا خوابید. آخه آریانی همیشه قبل از خواب کلی جیغ و داد میکنه ...
7 مرداد 1390

زندگی

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد.......... آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد ...
4 مرداد 1390

شیمی درمانی مادرجون

قراره مادرجونم یک شنبه صبح بره اولین جلسه شیمی درمانی از همه شما نی نی های گل و مامان و باباهای مهربون میخوام برا سلامتی همه مریضا و مادرجونم دعا کنید. دعا کنید مادرجونم خوب بشه و دل مامانم و خانواده و دل کوچولوی من خوشحال بشه  ...
31 تير 1390

حسنی توی ده شلمرود

خوشکل من عاشق کارتون حسنی توی ده شلمروده. تا بهت میگم اریان بیا برات حسنی بذارم میای جلوی تلویزیون میشینی و هنوز کارتون شروع نشده شروع میکنی به رقصیدن   وچنان محو تماشا و رقصیدن میشی که نگو: و وقتی که این آهنگ تموم شد بقیه رو دوست نداری.اونوقت مشغول خوردن میوه شدی که به این روز افتادی:   و از این جا مستقیم به حموم منتقل شدی  ...
31 تير 1390

دریا

سلام به همه فردا من و مامانم و بر و بچز فامیل قراره بریم دریا. قراره آب تنی کنیم.البته اگه من پسر خوبی باشم و مامانمو اذیت نکنم حالا عکساشم براتون میارم. جای همتون رو هم از همین الان خالی میکنم.  امروز غروب که گریه میکردم و حوصله نداشتم خاله سمیه منو برد تو حیاط و یه بازی خوب باهم کردیم ابببببببببب بازی شلنگ ابو باز کرد و داد به من.منم کلی حال کردم. ولی وقتی تموم شد نمیخواستم برم بالا.واسه همینم قهر کردم آخه من یاد گرفتم قهر کنم.تا از یه چی خوشم نیاد خودمو پهن زمین میکنم و دست و پا میزنم هر چی هم مامانی میگه این کار زشته اصلا به روی خودم نمیارم ...
29 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد