آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

آریان جون

خونه مادرجون

این روزا من و مامانم میریم خونه مادرجون و بهش کمک می کنیم و آخر شب برمیگردیم خونه منم تا میتونم سواستفاده میکنم و همه جا رو بهم میریزم.اخه من همه چی رو میگیرم و می ایستم حالا یاد گرفتم یه چند قدمی هم راه میرم البته با کمک وسایل.هر از گاهی هم زمین میخورم. مثلا دو شب پیش نصفه شب مامانم بیدار شد و دید من نیستم.بعد که دقت کرد دید من بابام و گرفتم و ایستادم دارم اطرافم و بررسی میکنم. وقتی هم که شیر میخوام مامانمو هل میدم که دراز بکشه و به من شیر بده . هر روز هم با پدرجونم میرم بیرون که دلم وا شه.مثلا میرم آب بازی اینطوری:   ...
12 تير 1390

درددلهای مامانی

آریان عزیزم به خاطر  اینکه امروز باهات بدرفتاری کردم مامانی رو ببخش آخه مامانی امروز حوصله نداشت  و تو هم تا جایی که در توانت بود اذیتش کردی.اصلا مراعات مامانیتو نکردی.  امروز مادرجونت برای چهارمین بار  در عرض دو سال دستشو عمل کرد و حالش خوب نبود.شش ماه هم از عمل قبلیش نمیگذره آخه.واسه همینم امروز خیلی ناراحت بودم اما حالا که باهاش حرف زدم یه خورده آروم تر شدم. تو دعا کن مادرجونت زود زود خوب بشه  خدایا همه ی مامان های مهربون رو صحیح و سالم نگه دار همین طور مادر عزیز منو      درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود                 &n...
9 تير 1390

مادرجون

آریان جون مامان امروز حال مادرجونت خیلی خوب نبود.دکتر از عملش راضی نبوده.حالا باید منتظر جواب پاتولوژی باشیم.امیدوارم این قضیه ختم به خیر شه. نمیدونم چرا همه مشکلات باهم میاد سراغ آدم   خداجونم امروز هرآنچه به من میدهی در حد ظرفیتم عطا کن    ...
6 تير 1390

حرفای قشنگ

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری   افسوس که جوانی المثنی ندارد...   همیشه آخر هر چیز خوب میشود.اگر نشد بدان هنوز آخرش نرسیده   در بین تمام مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده،زیرا هر کس فکر میکند به اندازه کافی عاقل است   درد را از هر طرف که نوشتم،درد بود    سرنوشت را نتوان از سر نوشت   ...
6 تير 1390

دندونامو ببینید

این عکس فقط برای نشون دادن دندونامه و منظور خاص دیگه ای ندارم. راستی این رورورک هم مال دخترخالم پریاست وقتی خونشون بودم قرض گرفتم ازش ...
3 تير 1390

کار با کامپیوتر

از همه اینا بیشتر موس رو دوست دارم که در حال حاضر عکسی از موس خوردن من موجود نیست. دیروز هم باند رو گرفتم و ایستادم اما من و باند با هم سرنگون شدیم نمی دونم چرا اصلا مواظبم نبود.شاید نمی دونست من نمیتونم تنهایی بایستم ...
29 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد