مهمونی
امشب مهمون داشتیم.مادرجون و پدرجون ودایی و خاله زهرا و پریا و خاله سمیه و شوهرخاله های گرام.
امروز صبح وقتی رفتم بازار چنان بارونی گرفت که خیس آب شدم.
یه زلزله ده ریشتری هم تو اتاق آریان اومد.وقتی که پریا و آریان تمام اسباب بازی هارو اوردن بیرون و پخش و پلا کردن.البته اونا اسباب بازی ها رو میاوردن و بابا امید باهاشون بازی میکرد.
الانم آریان جونم گرفته خوابیده و منم میخوام اتاقشو جابجا کنم.
فعلا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی