پسر ده دندونی من
گل مامانی یه هفته ای میشه که تعداد دندوناش به ده رسیده که خیلی خیلی اذیتش کرد. البته دو تا دیگه تو راه داره که امیدوارم خیلی اذیتش نکنه.
این روزا سرم یه کوچولو شلوغه.اخه دو سه جلسه ای میشه که میرم کلاس خیاطی و از اونجایی که وقت ازاد و مفید بنده شبها بعد از اینکه اریان خوابید آغاز میشه این شبها مشغول خیاطی میشم و تا کارام تموم بشه وقتی نمی مونه که بیام نت.
دلمون به شدت برای همه ی دوست جونامون تنگ شده.
اریان یاد گرفته بگه آب
هاپو چی میگه؟ ببعی چی میگه و بوقلمون چی میگه .این ها هم به اطلاعات عمومیش اضافه شده.
میگم مامانی چند تا پسر داره ؟با اون انگشتای نازش یک رو نشون میده.اینطوری:
طلای مامان به شدت نماز میخونه و سرشو محکم میزنه رو مهر و میگه
ابا با :(الله اکبر)
مادرجون نشسته نماز میخونه و مهرشو میذاشت رو میز.یه روز که براش میز نذاشتیم اریان مهر مادرجون رو از رو زمین برداشت و برد گذاشت رو میز و میز رو بلند کرد گذاشت جلو مادرجون.
امشب از تو اسباب بازی ها یه لیوان برداشت و برد داد به باباش و گفت بابا اب.باباشم بهش اب داد.
دیگه از تازه های اریان اینکه هیچ زمانی خونمون تمیز نمیمونه.به صورت دواری از یه طرف من جابه جا می کنم و از طرف دیگه اریان پشت سرم دوباره همه چی رو بهم میریزه.نهایتا برمیگردیم سر خونه اول.
یاد گرفته خودش تو ماشینش سوار و پیاده بشه.
مادرجون دو روز پیش رفت تهران دکتر و وقتی داشت بر می گشت یه کامیون و لودر و یه عمو فردوس و یه بلوز واسه اریان خرید.ماشیناشو راه میبره و میگه قا قا قا
بدترین اتفاق این چند وقت این بود که من کنار بخاری ایستاده بودم یهو اریان دویید که بیاد تو بغلم دستش خورد به بخاری و دوباره یه انگشتش سوخت و تاول زد.
و این هم لیست غذاهایی که اریان بهشون علاقه داره:
ماهی - سیب زمینی - موز - پسته - قند - تی تاب و شکلات مدادی باراکا
و چاقو که قبلنا بوو بود اما جدیدا تبدیل به به شده و هرجا که باشه پیداش میکنه.در کابینت رو باز میکنه و از بین تمام وسایل چاقوها رو میاره بیرون.
صدای در قندون رو که میشنوه فوری خودش رو میرسونه و کلی برای قند گریه میکنه که نهایتا یواشکی یه کوچولو بهش میدم.چه میشه کرد دلم نمیاد عشقم واسه یه قند کوچولو اینقدر گریه کنه.