روز پر از شاهکار
امروز صبح منو اریان با خاله سمیه رفتیم بازار.ولی از شانس بد ما همون اولای بازار یه آقایی ایستاده بود که بلدرچین میفروخت.اریانم که عاشق حیوونا،دربست اونجا ایستاد و هرکاریش میکردم نمیومد.وقتی هم به زور بغلش کردم که بریم منو میزد که بذارمش پایین و به سرعت نور خودشو میرسوند به جوجه ها.
نهایتا خاله یه جوجه براش خرید که راضی بشه بیاد اما آقا کل قفس رو میخواست که مقدور نبود بنابراین به خاطر گریه های بی وفقه مستر اریان از خیر بازار رفتن گذشتیم و برگشتیم خونه.
الان هم تو خونه مون داریم بلدرچین پرورش میدیم:
اینجا هم داره از پفیلایی که میخوره به جوجه میده:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی