آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آریان جون

بازار رفتنمون

1390/10/22 22:38
نویسنده : مامان آریان
508 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح من و اریان و مامان جون رفتیم بازار.اقا چشمش افتاد به ماهی.حالا هی می گفت مهی مهی و می خواست بایسته و نگاشون کنه.البته از نزدیک شدن به ماهی ها هم می ترسید

یه اقایی از پشت شیشه این مغازه بهش ماهی نشون میداد که تا نزدیک شیشه می شد اریان می گفت بووو و عقب نشینی میکرد.

این روزا اگه ضربه ای به اریانم بخوره هی میگه د د و اونجایی رو که بهش ضربه زده از راه دور د می کنه و ما هم باید حتما د کنیم تا بلافاصله دردش خوب بشه.

مامان جون هم برا اریان یک ژاکت و کلاه بافته که کلاهشو می کشه و از سرش در میاره.(همین که تو عکس بالا تنشه)

تو بازار اگه بخواد راه بره همیشه خلاف جهت ما حرکت می کنه که ترجیح میدم بغلش کنم تا همه مسیر ها رو چند بار طی کنم.

روزی هزار بار هم باید دور رخت آویز بچرخم تا با اریان دالی بازی کنم که اصلا هم سیر نمیشه ازین بازی.

تل مو رو میذاره رو سرش و وقتی میگم آریان ببینمت  یه لبخند ملیحی میزنه که نگو که حتما سعی می کنم عکسشو بذارم.بعد همه ی اطرافیان هم باید نگاش کنن و به به و چه چه کنن.

تا من میرم تو اشپرخونه خودشو میرسونه و دستاشو باز می کنه و رو کابینت رو نشون میده تا بذارمش بالا بشینه.

وقتی که میگی عزی(عزیز) عزیز-مادربزرگ بابا- با تمام وجوش بهت جان میگه.

وقتی که منو بابایی رو میبوسی اگه بدونی چه احساس شیرینی بهمون میدی.

خدایا برای تمام این لحظه های شیرین،برای وجود یکی یدونه ام که تمام هستی ماست شکرت.

       خدا آنروز که دنیا را نهاده / به هرکس هرچه لایق بوده داده

          به بلبل ناله مستانه داده / به طاووس جعبه شاهانه داده

             به جغد هم در خرابه لانه داده / به شیر هم قدرت مردانه داده

                       به من هم نازنینی مثل تو داده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان نفس طلایی
21 دی 90 23:49
عزیزم
معصومه
22 دی 90 7:50
سلام عزیز نی نیت خیلی نازه خدا نگهش داره خوشحال میشم به منم سر بزنی
مامان آنیسا
22 دی 90 11:17
سلام به مامانی و نی نی پسملی باهوش دست مامان جونش درد نکنه که اینقدر خوشگل و باسلیقه بافته. خوش به حال اریان جونی
مامان آرینا موفرفری
22 دی 90 15:21
پسر شجاع پس چرا از ماهی می ترسی؟؟؟
عزیز دلم


جهت اطلاع خاله عزیز باید بگم که اریان از خیلی چیزا میترسه مثلا چتر یا لیف عروسکیش،یه عروسک سبز داره که نیگاش میکنه فرار میکنه و ....
نی نی توپولی
22 دی 90 18:24
چه بافتنی قشنگی مبارکت باشه
مامان محمد پارسا
22 دی 90 19:18
سلام به ناناز خودم خوبی خاله جون خیلی خوشم میاد از شیرین کاریهات مخصوصا که مامانی هم قلم روانی داره و خیلی خوب می نویسم کلی شارژ می شم نازشو برم مامانی یه بوس و یه بغل و یه فشار از طرف من آریان جون رو مهمون کن یه مدت بهت سر نزدم خیلی بزرگ و ناز شدی واقعا بچه ها چقدر زود بزرگ می شن
سمانه مامان پارسا جون
22 دی 90 22:51
سلام آریان جون گلم خوبی خاله؟ قربونش برم عسلمو شعر آخرت خیلی قشنگ بود عزیزم
مامان نسترن
23 دی 90 11:06
ای جونم .قربون این پسر خوردنی برم با این شیرین کاریاش
نوشين
24 دی 90 1:52
سلام دوست خوبم خيلي خوشحالم كردي با اومدنت به وبلاگم اين پسر شيطونو باهوشتو ببوس از طرف من خدا حفظش كنه
نی نی توپولی
25 دی 90 13:30
مامان ثنا و ثمین
25 دی 90 18:46
ماشااله به گل پسری شیطون که هی مامانی باید دنبالش بدوه
سميه(مامان آرين)
25 دی 90 22:00
خاله تو هم مثل پسر من شيطونيااااااااااااااا
پارمیس
27 دی 90 1:11
سلام عزیزم.پارمیس از 3 ماهگی cdهای بیبی انیشتن و از 12ماهگی بیبی کن رید رو شروع کردم وخیلی راضیم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد