یکشنبه و دوشنبه
یکشنبه رفتیم خونه نازی جون.با محمدطه(پسرش که چهار ماه ازت کوچیکتره)زودی دوست شدی.یه عروسک بزرگ از یه الاغ داشت که ازش می ترسیدی و می گفتی بووو.با یه کفگیر پلاستیکی تو رو زد که تو کلی گریه کردی و بعدش هم می گفتی نی نی د د.قربون پسر مهربون خودم بشم که وقتی نازی بچشو دعوا می کرد تو گریه میکردی ولی محمدطه می خندید.
بعدازظهرش با مادرجون و دایی و خاله سمیه رفتیم خونه خاله زهرا.اولش هی میومدی و ترنم رو میبوسیدی.
شب ترنم رو پای من خوابیده بود که یهو اومدی و زدی تو سرش که طفلی بچه زهره ترک شد.
امروز هم انگشتتو کردی تو گوشواره پریا و هی می کشیدی.پریا هم کلی گریه کرد.
در مجموع کارنامه بدی تو این دو روز داشتی.خیلی اذیتم کردی و البته خیلی خرابکاری.
ولی در هر صورت من برات می میرم عشق من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی