آریان ناقلا
داشتیم ناهار میخوردیم.آریان چندتا لقمه غذا خورد بعدش اومد پیشم و خودشو به زور تو بغلم جا کرد یه لبخند مامان ...کن هم زد و گفت : مامان جوجو
برخلاف همیشه که به زور کنارش میزنم و میگم الان وقت ناهاره نه شیر، گرفتمش تو بغلم تا شیر بخوره.
خندید و به جای من گفت : ناقلا(اخه تو این جور مواقع همیشه بهش میگم ناقلا)
بعدا نوشت:::آریانی مریضه .دیروز رفتیم دکتر اول گریه کرد اما بعدش با اقای دکتر دوست شد و ازش کالالات (=شکلات) می خواست که اقای دکتر نداشت و من بهش قرض دادم تا دوستیشون کامل بشه.
سرفه های وحشتناک و سینه داغون و از همه بدتر غرغر فراوووووون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی