آریان من عسله
مامان میگه: آریان من چیه؟
آریان میگه: آقاهه
مامان میگه: باز چیه؟
آریان میگه: عسله
میگم: باز چیه؟
آریان میگه: ناقلاهه
من فدای پسری آقا و عسل و ناقلا و هر از گاهی هم طلای خودم بشم.اینروزها دارم از عشق به پسرکم دیوونه میشم.یه کارهایی می کنه که دلم میخواد بغلش کنم و اینقدر فشارش بدم تا سیر بشم اما حیف که پسری من اصلا دوست نداره کسی تو بغل فشارش بده.
*روزی صد بار میاد من و باباشو می بوسه.دست و پا و یا هرجایی که اول دهنش بهش برسه.میگم: مامانی دست منو نبوس باشه؟ میگه: دودت (= صورت)؟؟ میگم اره فدات بشم صورتمو ببوس.بعدش صورتمو می بوسه.
گاهی هم صورتشو میاره جلو میگه: بوس یعنی بوسم کنید.
*هر وقت باهم دیگه پیاده میریم بیرون و می خواد بغلش کنم میگه مامان عدق سوز(=عرق سوز).آخه یه بار که رفته بود شنا پاش عرق سوز شده بود و من بغلش میکردم.حالا هم با زرنگی تمام الکی میگه عرق سوز تا بغلش کنم.بهش میگم:الکی میگی؟بهم می خنده و راه خودشو میره.
*پسر من هر وقت که آب یا هر نوشیدنی میخوره میگه: حسین (سلام بر حسین). الهی به حق امام حسین همیشه سالم موفق باشی عزیزترینم.
* وقتی می بینه دارم قرآن می خونم فوری میاد و قران رو می بوسه. وقتی دارم نماز می خونم میاد زیر چادرم و با من نماز می خونه.
*دیروز هم با بابایی رفت دریا و کلی بازی کرد.وقتی اومد خونه گفتم دریا رفتی چیکار کردی؟پسری گفت: شنا
دیشب داشتیم مسابقه وزنه برداری می دیدیم آریان هی تشویق می کرد و می گفت: ماشاا.. آفرین.
وقتی هم بقیه وزنه بردارها وزنه رو می بردن بالا آریان هی می گفت: بنداز پایین.