دوس دارم . . . خیلی
پسرم این روزا هر از گاهی یهو میگه: مامان / بابا دوس دارم .... خیلی . و ما رو با این جمله به عرش می رسونه و میذاره با تمام وجود از بودنش در کنارمون غرق لذت بشیم.
علاقه وافری به چسب داره و روزی چند بار میگه مامان بو شده .چف بزن.منم براش چسب میزنم.
عکس های کتاب داستان حسنی ما یه بره داشت رو نگاه می کنه و به بچه های دیگه غیر از حسنی میگه: داداش حسنی.یه صفحه رو پاره کرد که من چسب زدم و دوباره چسبوندم سر یکی از بچه ها نیست.دستش رو میذاره جای سر که خالیه و میگه: داداش کله شخوندم.
حالا خیلی قشنگ تر از قبل جمله میگه و مثله بلبل برام حرف میزنه. همیشه فکر میکردم بچه تا وقتی کلمه کلمه حرف میزنه قشنگه، ولی حالا وقتی باهم حرف میزنیم و خیلی قشنگ جوابمو میده اینقدر ذوق زذه میشم که نگو. احساس می کنم یه همزبون پیدا کردم.
این عکس رو وقتی گرفتم که پسرم غرق تماشای تلویزیون بود:
به این گربه هم نمیدونم چرا میگه پلنگ
امروز وقتی می خواستم نماز بخونم پسری هم ازم چادر می خواست تا با من نماز بخونه:
ملوسکم همچنان شیر می خوره و هر وقت میاد بغلم باباش میگه: خجالت نمی کشی؟ بزرگ شدی دیگه. چشماشو می بنده و می گه: بابایی نبینه.
بهش میگم: من جوجو آریان بخورم؟ میگه: جوجو کخه.
روزها همچنان پوشک نمی پوشه و فقط موقع خواب پوشکش میکنم.خیلی بهتر شده و اکثرا بهم میگه.غیر از دستشویی بزرگشو که هر وقت داره میگه: شخم ( شکم) درد.اما تو دستشویی میترسه و نمی کنه.رو لگنش هم نمیشینه.اصلا دوست نداره.
قبل دستشویی میگه مامان جیش دارم.بعد از اینکه اومد بیرون میگه: جیش داشتم. فدای اون فعل ماضی و مضارعت بشم من.
مادرجون یکی دو روزه که حالش خوب نیست.چربی خونش رفته بالا و سرگیجه شدید داره.ما روزا میریم خونه مامانم.دیروز هم صبح هم بعدازظهر بردمش دکتر.
آریان که گریه می کنه بهش میگم: آریان گریه می کنی چی میشه؟ میگه : سر مادرجون درد.
میگم پس گریه نکن.میگه : باشه.
بی نهایت علاقه به پریز برق و دوشاخه داره که تمام مدت باید مواظبش باشم.هر وقت بی سر و صدا میشه یه جا با یه پریز مشغوله خرابکاریه.
تو ماشین لج می کنه بغل باباش بشینه.بهش میگم آریان اگه بغل بابایی بشینی چی میشه؟میگه: پلیس بابایی دعوا