عشق من مریضه به شدت
امروز مریضی پسرم شدت گرفت و غروب یه تب خیلی بدی کرد.ساعت 8.30 بردیمش بابل مطب دکتر معتمدی نبود رفتیم مطب دکتر اسماعیلی.گلوش چرکی،گوشش هم التهاب داره. دیروز یکی دو بار گفت: گوش آریان درد میکنه. طفلکی حق داشت.من فکر کردم داره ناز می کنه.
تو راه ضبط ماشین روشن بود تا یه ذره صدای آهنگ زیاد میشد می گفت: سرآریان درد اومد.(بین سر و آریان کسره نمیذاره.روی حرف ر ساکن میذاره. یا گوش آریان روی ش ساکن میذاره)
تا دکتر گذاشتش رو تخت و میخواست معاینش کنه گفت: تب ندارم.
معصومانه سرشو چسبوند به سینم و گفت: مامانی ملیضم.
داروهاش رو دادم و پسرک همیشه شیطون و خستگی ناپذیر من امشب در کمال مظلومیت آروم دراز کشید و داشت کارتون نگاه میکرد بدون اینکه یه ذره تکون بخوره.الهی مامان دورت بگرده عزیزترینم.هیچوقت مریضیتو نبینم.بابایی که هر وقت آریان مریض میشه افسردگی میگیره.میگه اصلا دلم نمیاد پسرم رو اینطوری ببینم.
فدای اون چشمای مریضت بشم که دلم کباب میشه وقتی از اون چشمای همیشه شیطونت یه سره اشک میاد.