اولین آمپول پسری
امروز بعدازظهر آریان کنارم خوابیده بود و منم چرت میزدم و هی خواب های بد میدیدم.چون مامانم تهرانه و می خواست دکتر بره به شدت دلشوره داشتم و قلبم داشت میومد تو دهنم.
یهو آریان بیدارم کرد و گفت: گوش آریان درد می کنه.اول فکر کردم بد رو گوشش خوابیده و گوشش درد اومده اما یه نیم ساعت بعد دیدم گریه می کنه و گوش راستشو گرفته و میگه گوش این بر درد می کنه.
ساعت 6 بود .فوری زنگ زدم مطب دکتر که گفت برا فردا نوبت میدم گفتم برا امروز آخر وقت نمیشه؟گفت دکتر تا 7 میره اگه میتونی بیا.ما هم فوری آماده شدیم و با سرعت هرچه تمام تر رفتیم بابل مطب دکتر معتمدی.
جناب دکتر گفتن که پرده گوش آریان به شدت التهاب داره و باید آمپول بزنه.آریان فوری با گریه گفت: آریان آمپول نزنهههههه.
آقای دکتر پرسید: مهد میره؟مسافرت بودین؟گفتم : نه بابا ما همیشه خونه ایم و بچم تمام مدت مریضه.هیچ جایی هم نمیریم.آخه چرا؟؟؟؟؟؟
بعد قطره و شربت داد و رفتیم پسری رو آمپول زدیم.خداروشکر یه کمی گریه کرد و زود ساکت شد.
مادرجون هم امروز تهران بود دکترش گفته تو عکسش یه توده مشکوکی هست و باید دوباره عمل بشه.البته دوباره نه ایندفعه پنجمه که قراره دستش رو عمل کنه)احتمالا هفته آینده.خداکنه تومور نباشه.تو رو خدا براش دعا کنید.
بابایی ما رو آورد خونه و خودش رفت مسجد.می خواستم شربت آریان رو آماده کنم که از دستم گرفتش . بهش گفتم میخوری؟ با قاطعیت گفت: نه ننا(نگاه) ببینم.اصلا نیخورم.یه کم نیخورم.
وقتی هم بهش دارو دادم همش رو بالا آورد و مجبور شدم دوباره بهش بدم.
بابایی که اومد خونه رفت بغلش دراز کشید و گفت: کجا بودی من تورو ندیدم. بیرون رفتی دور زدی من نبردی؟؟؟ (همه این کلمات رو خیلی شمرده ادا می کنه.منم وقتی کوچیک بودم به خاطر شمرده صحبت کردنم معروف به طوطی بودم.یادمه تا یکی بهم میگفت طوطی می گفتم: من ... طوطی ... نیستم...من ...زهره ... هستم)
دیروز هم هی به بابا می گفت: بابایی ریش بزن من محکم بوس کنم.
امشب به باباش می گفت: ریش زدی.محکم بوس می کنم.
دیروز یه اقایی به نام شریفی اومدن خونمون و انتن مون رو درست کردن.بابایی بهشون گفت: آقا شریفی گل حساب ما چقدر شد؟و پسرک در تمام مراحل حضور مستقیم داشت.وقتی اون آقا رفت آریان اومد بهم میگه: مامانی آقا شریفی گل کجا رفت؟
امروز دیدم آریان رفت از رو میز آینه و موچین من رو برداشت.یه بالش گذاشت و دقیقا همون حالتی که من دراز می کشم دراز کشید .گفتم چیکار می کنی؟ گفت ابرو میگیرم.شما اینجوری می کنی من می کنم.
::: پسرم تا الان این کلمه ها رو به انگلیسی بلده: آب، سلام، ماشین، توپ، بوس، دست، پنکه، آقا، سگ، گربه، سیب، چشم.
امشب داشت کارتون مستر بین میداد.گفت مامانی چیه؟گفتم مستر بینه.گفت: آقاااااا؟؟؟؟