آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آریان جون

مامان کی میشی

1391/10/6 2:07
نویسنده : مامان آریان
361 بازدید
اشتراک گذاری

*چند وقتی بود وقتی آریان زیاد اذیتم میکرد بهش می گفتم دیگه مامانت نمیشم و میرم یه بچه دیگه میخرم.میرم مامان سارینا میشم و از این جور حرفها.اما دیدم اثر بدی تو روحیه بچه میذاره دیگه خیلی وقته که این حرفها رو ترک کردم و به جاش میگم:من تو رو دوست دارم اما ازین کارات خیلی ناراحت میشم.

دیروز وقتی باز جنگ اعصابمون سر دستشویی رفتن پسرک شروع شده بود بهش گفتم من خیلی ازت ناراحتم و رومو برگردوندم.اومد پیشم و گفت: مامان کی میشی؟؟؟؟؟

*گفتم آریان بیا بخوابیم مامان.دیروقته.گفت: نیخوام بخوابم.گفتم :چرا مامانی بیا من خوابم میاد خسته م.اومد پیشم دراز کشید و گفت: نیخوابم.بیا استالت (= استراحت) کنیم.

*این روزها به شدت مشغول ناز و عشوه اومدنه و خیلی خودش رو برامون لوس می کنه.دیروز داشت یه حرکات جالبی میکرد بابایی گفت: زهره نگاش کن.یه قری به سر و گردنش داد و گفت: لوس می کنم خودموخجالت

*رفتیم عکاسی از پسرکم عکس بگیریم برای دفترچه بیمه ش.یه مشتری آقایی بود داشت با آریان حال و احوال میکرد .آریان به آقاهه که حدود 60 سال سنش بود می گفت: چطوری؟بهتر شدی؟ بابایی خوبه؟

اینم عکس گلم:

*حالا دیگه چراغ راهنما رو خوب میشناسه تا به چراغ میرسیم میگه:خودش سبز بشه بابایی بره.قرمز باشه بابایی نیتونه بره.پلیس بابایی دعوا می کنه.

*چند روز پیش من و پسرک بازار بودیم به یه آقا پلیسه سلام کردو پلیسه هم گرم جوابشو داد و یه کمی باهاش حرف زد.کلا تو خیبون(= خیابون) دنبال پلیس میگرده تا بهشون سلام کنه.وقتی داشت برای باباش ماجرا رو تعریف میکرد گفت: بابایی پلیس سلام کردم.پلیس من دوست داره.پلیس من دعوا نیکنه. بابایی دعوا می کنه .

*به رودخونه هم میگه: خونه دریا.

* امشب پسرم لباس پوشیده بود تا بریم بیرون بهش گفتم : عروسک مامان.گفت: من عروسک نیستم.من آریان ام.( مامانم میگه منم وقتی بچه بودم خیلی شمرده و تیکه تیکه صحبت میکردم.الان آریان هم دقیقا همونطور صحبت می کنه.همه بهم می گفتن طوطی.منم می گفتم: من طوطی نیستم.من زهره هستم.)

*عشق من وقتی اذیتم می کنه و میگم گریه می کنمااا میگه بکن.بعد هم دستامو میبره به سمت صورتم تا گریه کنم.شاید چون میدونه الکی میگم.

خونه زنعموش روضه بودیم.اونروز حال مامانم بد بود و منم کلی گریه کردم.آریان هم پا به پای من گریه کرد و اومد دستامو گرفت و می گفت : مامانی گریه نکن.هرچی هم مادرشوهرم می خواست ببرتش بیرون اتاق تا من ساکت نشدم قبول نمیکرد.وقتی تموم شد خانمه که روضه میخوند ازش پرسید پسری چرا گریه میکردی؟ گفت: مامانم گریه کرد،من گریه کردم.

شب یلدا بودیم خونه مامانم.بعدش اومدیم خونه عزیز(مادربزرگ شوهرم) دستمال میخواستم.یکی برام دستمال اورد.آریان تو بغلم بود.تا دید دستمال گرفتم بغض کرد و گفت: مامانی گریه نکنیاااااا.

الهی مامان قربون اون دلت بره.

*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مونا مامان امیرسام
6 دی 91 1:52
عزززززززیزم عااشق حرف زدنتم. خیلی دوست دارم امیرسام هم اینطوری شیرین حرف بزنه.قبوونت برم. لووس نکن خودتو .تو خودت شیرینی
نگارین(عروس دلشکسته)
6 دی 91 8:55
خصوصی داری عزیز
نگارین(عروس دلشکسته)
6 دی 91 9:38
سلام عزیز الهی من قربون اون دل پاکش برم که انقدر به گریه مامانش حساسه
مامان خورشيد
6 دی 91 9:45
واي چقدر شيرين صحبت مي كنه. برا مامانتون خيلي دعا مي كنم. الهي هرجه زودتر خوب بشن.
مامان پرهام
6 دی 91 12:22
سلام قربون اون عکس 4*3 برم عین مردا شدی . چرا عین مرد؟ خود مردا.آقای حسابی بابا انقدر جلو بچه گریه نکن . بچه افسرده میشه . چطور میدونی نباید جلو بچه با همسر دعوا کرد . گریه هم همینه بدتر از دعوا کردنه. میدونم دست خودت نیست .
مامان آرینا موفرفری
6 دی 91 15:05
_________*___*___*__*_______****** __________*___*__*________**:::::::* ______________*__*_______**:::::::::* _______________*__*_____**::::::::::* ________________*__*___*::::::::::::* _________________*_*__*:::::::::::::* _____**********____##*:::::::::::* ___**:::::::::::::::::: ^^*:::***:::* __**:::::::::::::::::::^^^**::::::::::::* ___**:::::::::::::::::::::^^ ^*::::::::::::* _____**::::::::::*:::::*^^*::::::::::* __________****::::::::::::^********* ____________**::::::::::* ___________**:::::::* _______.oº º .****** ……O º * *.° º ...° ....O .......°o O ° O .................° .............. ° ............. O .............o....o°o .................O....° ............o° °O سلام عزیزم اومدم روی ماهتو ببینم دلم واست تنگ شده بود.
مامان آریام
6 دی 91 19:24
خاله فدای اون دل مهربونت بشه عزیزم مامانی کمتر پسر ما رو اذیت کن..گناه داره خیلی شیرین زبون شدی ماشاالله
زهرا مامان امير علي (شيرين گندمگ )
7 دی 91 9:12
سلام خاله قربونت بشه . چقدر عكس پرسنلي كه انداختي خوشتله خاله جون
مامان آرتین (الهه)
7 دی 91 15:55
الهی قربون اون دل مهربونت برم من عکست چه خوشمل شده زهره جون ایشالا خدا حافظ مامانت باشه با تک تک سلولهای بدنم درکت میکنم.
مامان ساجده
7 دی 91 22:33
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
ستاره زندگیم اریانا
8 دی 91 9:59
عزیزم عکسات چه زیباست خیلی دوستت دارممممممممممممم
مامان امیر حسین
9 دی 91 0:33
الهی که من قررررررررررررربون اون حرف زدنت بشم جیگر خاله انقدر خندیدم که نگو
مامان بهار
9 دی 91 2:01
ای جانم! خوب راست میگه دیگه مامانی ! گریه نکنی هااااا!!! آره واا...! منم دیشب دستم بد جور برید داشتم گریه میکردم! دیدم بهار نگران زد زیر گریه! ما هم دیگه مجبور شدیم گریه نکنیم گریه برن واسه لحظه های تنهاییمون بوس بوس! مراقب خودتون باشین!
مامان بهار
9 دی 91 2:02
راستی عکسش هم ماه شده
نوشين مامان آريا
9 دی 91 9:38
سلام آريان شيرين زبون خيلي نانازي افتادي پسر آقا و با محبت . ماماني نذار اين كوچولوي ناز گريه كنه با اون دل كوچولوش
زینب و عباس
13 دی 91 1:09
ای جانم چه عکسیییییی انشالله ک ب زودی مامانت خوب شه گلم
خاله پپو
14 دی 91 22:48
الهی چه عشقی شده این جیگر............ چشام زیر پاش. هزار ماشاا....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد