یک مکالمه دوستانه
مامانی: من خیلی آریان و بابا امید رو دوست دارم.
بابایی: من خیلی آریان و مامان زهره رو دوست دارم.
مامان و بابا هر دو سراپاگوش برا شنیدن جمله آریان
آریان: منم خیلی خودمو دوست دارم.
امروز سه تایی رفتیم آرایشگاه و پسرک موهاشو کوتاه کرد.خیلیم خوشکل شده.
****
دراز کشیده بودم به بابایی گفتم: برام یه لیوان آب میاری؟
آریان فوری بلند شد و گفت: شما زحمت نکش من میارم.
* رفتیم خونه خالم عیددیدنی وقتی داشتن ازمون پذیرایی میکردن، آریان می گفت: زحمت نکشین.
مامان عاشق اون حرفای گنده تر از دهنته که میزنی.فدات بشم نازنینم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی