دیوار
آریان مشغول بهم ریختن کشوی کابینت.میگم آریان نکن.
دوباره میگم : آریان وسایل و بیرون نریز.
باز میگم: آریان کشو رو بهم نریز.
نهایتا با داد میگم: آریان نمیشنوی؟ (سکوت) آریان با تو نیستم؟؟؟؟ (سکوت)
آریان ن ن ن ن ن ن با کی دارم حرف میزنم؟؟؟؟؟؟؟
آریان در نهایت خونسردی میگه:با دیوار داری حرف میزنی.
****
کار هرشب آریان شده که شام نمیخوره به عشق اینکه از جگرکی سرکوچه کباب بخوره.اونم به عشق اینکه رو صندلی آقاهه که بهش میگه عمومهران بشینه و بادبزنشو بگیره و هی سیخ کباب ها رو بچرخونه.بیچاره آقاهه هم که خیلی به آریان علاقه داره هرکاری بگه انجام میده.
حالا تمام روز هرچی که بیاد دم دستش مثه کنترل تی وی یا تلفن و ... رو میچرخونه و میگه دارم کباب درست می کنم.
امروز رو تخت دراز کشیده بود و به باباش می گفت: منو بچرخون و کباب کن.
****
وقتی از دست کارهای اریان به ستوه میام و خودمو میزنم به گریه فوری بغلم می کنه و میگه: گریه نکن .نترس من پیشتم.
*****
اینم تقویم آریان که خودم درستش کردم اما وقتی اندازه A3 چاپش کردم کیقیتش خیلی خوب نشد مخصوصا مناسبت ماهها خیلی خوانا نیست.کسی میتونه راهنماییم کنه؟؟؟؟