آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

آریان جون

روزمره های این روزا

1392/3/14 0:49
نویسنده : مامان آریان
304 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای گلم

با تاخیر ولی اومدم با چند تا عکس از آریان و یه چیزایی از شیرین زبونی های عزیزکم.

اینقدر گلم این روزا زبون میریزه که نمیدونم کدومشون رو تعریف کنم.نمیدونم چرا مثه سابق نمیتونم تمام حرکات و حرفای آریانی رو ثبت کنم.

آریان روزی هزاربار بهم میگه: من دوست دارم.اینقدر محکم منو میبوسه و بغلم می کنه که صورتم درد میاد ولی چنان شعفی بهم دست میده که قابل وصف نیست.اون لحظه ای که  میگه: مامانی من عاشقتتتتتم.خدایا دلم میخواد زمان تو همین لحظه بایسته.

میگه: مامانی منو دوست داری؟ میگم  آره عزیزم من خیلی دوست دارم. ولی وقتی الکی گریه می کنی ناراحت میشم.

امروز ازم پرسید دوستم داری؟ قبل اینکه من جواب بدم گفت: آره خیلی ولی گریه کنم ناراحت میشی. 

شاید بچم به زبون گریه عادت کرده.بدترین حالتی که تا حالا ازش دیدم این بود که رفت کنار یخچال وقتی دید لیوان نیست شروع کرد به گریه کردن.گفتم چیه؟ همینطور گریه می کرد.کاشف به عمل اومد به جای اینکه لیوان بخواد داره اینطور گریه می کنه. اخ که چقدر من حرص خوردم.

هر شب موقع خواب میگه: مامانی منو دوست داری من گریه نکنم؟؟؟؟؟

میگم: من خیلی دوست دارم.میگه: از چی منو دوست داری؟ (یعنی اندازه چی؟) منم کل زمین و آسمون و دریا و ستاره و ... هرچی که به ذهنم میرسه رو میگم.

 عاشق اینه که تو خیابون رو لبه جدول ها راه بره.یه روز که رو لبه یه جدول خیلی باریک داشت راه می رفت داشتم تشویقش میکرده گفتم: افرین چقدر خوب میتونی بری.من بلد نیستم.گفت: اشکال نداره اندازه من شدی یاد میگیری.

پسرم میگه: مامانی من برات غش بکنم؟ میگم خدا نکنه عشق مامان. 

آریان میگه: مامانی شما کوچیک بودی من بهت شیر میدادم بخوری.

خندهاز اون جایی که علاقه شدیدی به عروسمک بازی و شیردادن به عروسکاش داره این حرفا رو میزنه.

یه چند تا عکس هست بریم  ادامه مطلب:

*****متاسفانه با این سرعت نمیتونم عکس بذارم.انشالله در فرصت بعدی 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان حسام كوچولو
14 خرداد 92 1:02
شيرين زبون خاله منتظر عكساتم.
زهره جون ممنون از ابراز هم دردريتمتاسفانه شوهر خاله ي حسام بودن


خدا بهتون صبر بده.
ღ مونا مامان امیرسام ღ
14 خرداد 92 3:28
اای جان چه بانمک حرف میزنه راست میگه مامانی اگر دوباره اندازه اریان بشی میتونی رو جدولها ی خیابونها راه بری جریان شیر دادن هم خیلی بامزه بود
خاله زینب
14 خرداد 92 8:38
ههههههههههه شما دوتاهم با خودتون دنیایی دارید
خدا حفظتون کنه برا هم


قربون شما.
امير علي
14 خرداد 92 14:15
به به چه عجب قربون اين شيرين زبونم برم من
مامان امیرعلی
14 خرداد 92 15:51
ماشالله روزبه روزشیرینترمیشه
سمان مامان آرشیدا
14 خرداد 92 16:12
ای جونم چه عشق مامانی هست اریان کوچولو.

خدا برات حفظش کنی.

ولی نامردی بود سرکارمون گذشتی و عکس نذاشتی....




باور کن اینترنتمون خیر سرش 2 مگ هست ولی چون خط تلفنمون فیبر نوری نیست گاهی از دیال اپ هم کم سرعت تره.


مامانی درسا
15 خرداد 92 3:23
سلام به مامان زهره عزیزم و پسرم آریان .....وای که دلم حال اومد با این شیرین زبونی هاش وای اگه درسا اینطوری روزی صدبار بهم بگه دوستم داره دیگه به غذا هم احتیاج ندارم ....... عزیزمی ببوسش منتظر عکساش هستم دوستتون دارم خیلی خیلی
مامان آریام
16 خرداد 92 2:58
من همچنان منتظرم آریام بگه دوستت دارم مامان
خوش به حالت زهره جون....حرفهاش رو ظبط کن واسه آینده منتظر عکسهای جدیدم


آخه آریان نمیذاره.تا دوربین رو میارم گریه میکنه میگه عکس نگیر.
مامان بردیا
16 خرداد 92 10:27
واقعا هیچ لحظه شیرین تر از اون لحظه که بردیا میگه عاشقتم برام نیست.چقد خوب گفتی که آدم دلش میخواد زمان همونجا بایسته...بردیا هم یک هفته ای واسه هرچی که میخواست گریه میکرد اما بهش اهمیت ندادم خوب شد...آریان هم همینطوره...بچه ها زود اخلاقاشون عوض میشه.حرص نخور گلم

گریه های آریان مال دو سال و نه ماهه نه یک هفته که با اهمیت ندادن خوب بشه.گریههههههه
ستاره زندگیم اریانا
17 خرداد 92 17:27
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی مثل زمان در گذر است...
نوشين مامان آريا
19 خرداد 92 8:44
عزيز دل شيرين زبون . مهربون هزار تا بوس بخاطر قلب كوچولوي مهربونت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد