...
سلام به همه ی دوستای خوبم که جویای احوال مایید.
واقعا هیچی بهتر از گذر زمان نمیتونه دردهای آدم رو تسکین بده.
از یکشنبه هفته قبل که به جرات میتونم بگم بدترین روز زندگیم بود تا امروز خیلی چیزها داره تغیر می کنه.دردهای مامانم اگرچه هنوز ادامه داره اما روبه بهبودیه.
از ساعتی که مامان همیشه شجاع من با تن لرزون رفت تو اتاق عمل,از گریه های صدادار بابام که هیچوقت نشنیده بودیم و از تصور اینکه الان مامانم با یه دست از اتاق عمل میاد بیرون...
دوشنبه هم من و آریان و بابایی رفتیم تهران ملاقات مامانم از لحظه اولی که جای خالی دست مامانم و دیدم ولی هیچی به روی خودم نیاوردیم و خیلی چیزهای دیگه...
اما حالا همه چی رو به بهتر شدنه.از دردهای بی درمون مامانم که دیگه حتی با مرفین تو رگی هم ساکت نمیشد ولی از بعد عمل با مرفین دردش ساکت میشد و حالا چند روزیه که دردش در حدیه که دیگه احتیاج به مرفین نداره و خودش درداشو میتونه تحمل کنه.
گرچه جای خالی دست خیلی اذیتش می کنه و هنوز باورش نمیشه چون هنوز هم تو ناحیه دست قطع شدش درد داره و میگه مچم درد میکنه, آرنجم درد میکنه با اینکه دیگه این قسمت ها رو نداره.
امیدوارم به حق همین روزای عزیز همه مریضا شفا پیدا کنن و همچنین ممامان خودم.
شاید اگه دیگه درد نکشه بتونه راحت تر با قضیه کنار بیاد و خودشو قبول کنه.
از همه مهمتر بپرسنل بیمارستان پارس به معنای واقعی عالی بودن گرچه هزینه ش خیلی بالاست اما واقعا می ارزید..می ارزید چون به داد مریض می رسیدن.پارسال که مامانم عمل کردن خواهرم می گفت مامان از ساعت یک بعدازظهر فریاد زد تا نه شب .خواهرم به پرستارش گفت: مامانم داره میمیره تو رو خدا یه کاری کنید.جواب بی رحمانه شون این بود: در جریان هستیم.
خدا ازتون نگذره که تنها چیزی که براتون ارزش نداره جون مریضه.
واقعا معجزه پول رو میشه تو رفتار پرسنل بیمارستان دید.
شاید اینجا تو وبلاگ پسرک عزیزتر از جونم جای این حرفا نباشه اما این دردها و غصه ها هم جزیی از روزمره های ماست .روزهایی که ما میگذرونیم , روزهایی که اریانم میگذرونه.
وقتی از مامانم پرسید دستت کو؟ مامانم گفت درد میکرد گذاشتم تو لباسم.و آریان قانع شد.
حالا روزها که خونه مامانم هستم و همینطور شب ها غیر از روهایی که خواهرام میان من میام خونه.
اکثر روزها مهمان داشتیم . واقعا بعضی از فامیل های خیلی نزدیک نیومدنتون خیلی بهتره تا اومدنتون که میاین و اعصاب مامان مریضه منو بهم میریزید.
کاش میشد خیلی چیزا رو تو روی ادما گفت.
باور کنید من هیچ احتیاجی به کمک های شماها ندارم.خودم مخلص مامانم هم هستم.اگه میشه رو اعصاب ضعیف بنده رژه نرید کمک های بی دریغ بخوره تو سرتون که فقط به حرمت مامانم احترامتون رو نگه میدارم.
پسرکم دو شبه که میره مسجد و سینه میزنه .
این روها هیچچ احوال عکس گرفتن نداشتم اما قول میدم دفعه بعد حتما با عکس های گلم بیام.