آریان عاشق پدرجون
امروز من تو هال در حال چرت زدن بودم که دیدم رفتی تو اتاق و داری از خودت صدا در میاری.وقتی اومدم دنبالت دیدم که رفتی رو تخت مادرجون وداری با عکس پدرجون که روبروت بود حرف میزنی.
بعد هم اومدی جلو در نشستی و اینقدر بال بال زدی تا بابام بیاد
اینم آریان و پدرجون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی