روز خسته کننده ما
واااای از دست تو وروجکم.امروز خیلی خستم کردی. تمام روز نق زدی و گریه میکنی که بغلت کنم.الان چند روزه بازم بداخلاق شدی.همین که موقع افطار میشه که دیگه شورشو درمیاری.تمام سفره رو بهم میریزی و فقطم دنبال چیزای خطرناکی.
خیلی خیلی شیطون شدی
نمیدونم باید باهات چیکار کنم.همش قهر میکنی و دست و پا میزنی و اطرافیان رو کتک میزنی. امروز کلی باهات دعوا کردم و وقتی که تحویلت نمیگیرم بیشتر عصبانی میشی.اما وقتی میبینم گوله گوله اشک میریزی دلم واست کباب میشه.میترسم این اخلاقای زشت رو سرت بمونه.
راستی بابایی دیروز بهت میگفت منو محکم بغل کن.توهم سفت میچسبیدی بهش.
امروز بهت گفتم موبایل بابایی رو بده بهش تو فقط نگام کردی اما وقتی بابایی گفت الو رو بده بابا تو هم سریع بردی دادی بهش.
راستی نمیدونم گفتم که تو چطوری چهار دست و پا میری یا نه.تو یه پاتو بلند میکنی و یه پاتم میکشی.درکل خنده داره اما با سرعت حرکت میکنی.این روزا هم با مبل یا هرچی که میگیری تند تند راه میری اما وقتی خودت ایستادی میترسی قدم برداری.
پسر نازنینم یکی یکدونه من
وقتی میخوابی اینقدر معصوم و مظلوم میشی که تمام اذیتهات یادم میره
و یادم میاد که چقدر برام عزیزی.
دوستت دارم وروجک مامان