مهساجون و الناجون
امروز غروب مهساجون(رفیق فابریک مامانی)میخواست تو رو ببینه اومد دنبالمون و باهم رفتیم موسسه پیش النا جون(رفیق مامانی) .النا که از عید تو رو ندیده بود کف کرد وقتی تو رو دید.هی میگفت نازی .میگفت زهره من جای تو بودم روزی هزاربار خدا رو شکر میکردم که بچه به این خوشکلی بهم داده.
می گفت چقدر توپولو شده .که بهش گفتم تازه بچم مریض شد آب شده و خیلی لاغر تر شده.
در مجموع الناخانوم ما با دیدن تو حسابی هوس بچه زد به سرش.اونم از نوع پسر خوشکل(چون النا اصلا پسر دوست نداشت.)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی