شیطنت ها
آریان سر افطار هی راه براه برای باباش خرما میبرد.بابا گفت نمی خورم پسر.حالا از آریان اصرار و از باباش انکار.آریان می گفت بابا بفرما خما.بابایی هم می گفت: نمیخورم باباجان.یهو آریان خرما رو آورد بالا و در حالیکه سرشو به اطراف تکون میداد گفت: بابا به به به .(یعنی خوشمزه ست بخور)
آریان بعد افطار دراز کشیده بود پدرشوهرم داشت براش شعر میخوند.یهو داد کشید نخون. کابیدم.
روزی صدبار میگه مامان بخون.توپ پ .بعد با همکاری هم شعر می خونیم:(اون قسمت هایی رو که آریان می خونه پررنگ می کنم)
یه توپ دارم قلی قلیییییه سرخ و سفید و آبیییییه
میزنم زمین هواااااااااا نمیدونی تا نجااااا
من این توپو نداشتم مشقامو کوب نوشتم
بابام به من عیبی داد یه توپ قلی قلییییی
(بعدش قلقلکش میدم و کلی میخنده.اینکار رو از مامان آریناجون یاد گرفتم.آریان هم کلی کیف می کنه.)
حالا پسری تمام حرفا رو میزنه.تمام کلمات و فعل ها رو می گه.خیلی از صفت ها رو بلده و متضاد خیلی از کلمات رو میدونه و به جا استفاده می کنه. مثل:
تاریک و روشن خنک و گرم سنگین و سبک سایه و آفتاب و پایین و بالا تند و یواش تمیز و کثیف باز و بسته
روشن و کاموش (= خاموش)
بقیه رو یادم اومد اضافه می کنم.
حالا یه جمله هایی هم میگه اما کلماتش رو با فاصله بیان می کنه.نمیتونه سریع بگه.
هر کاری می خوایم انجام بدیم میگه بلدم. و می خواد خودش به تنهایی بکنه.داره یواش یواش مستقل میشه.