پسرک دو ساله من
پسرک دوساله من هر 20 تا دندون شیریش در اومده و دندوناش تکمیل شده.
پسرک دوساله دوست داشتنی من وقتی باهام حرف میزنه دلم غنج میره. وقتی جمله هاش از دو سه کلمه فراتر میره و به چشمم پیشرفت هاش رو می بینم بال در میارم.
امشب بودیم خونه پسردایی بابا عمو حسین مهمونی.داشتم با حسنی بازی میکردم و می بوسیدمش فوری اومد بغلم و گفت: مامانی من بوس بده.
منو دختردایی بابا زهرا با هم ظرف ها رو شستیم و اومدیم تو هال داشتیم به شوخی باهم دست میدادیم و از خودمون تشکر میکردیم ،پسرک اومد و دستم رو گرفت و بهش گفت: مامانی نگیر.
پسرک امشب یه دستمال گرفت و داشت رو میز رو تمیز میکرد.گفتم بچه عین مامانش کدبانوئه.
بابایی یه نیم ساعتی رفت رو بالکن.اول حواسش نبود بعد چند دقیقه می گفت: بابایی من رفتش. بابایی من بیادش. وقتی باباش اومد خوشحال اومد پیشم و گفت: بابایی من اومدش.
پسرک این روزا سخت بهانه گیر شده و به شدت لجباز.(بعد از شیر گرفتن) .گاهی کلافه م می کنه و گاهی دلم براش میسوزه.
دیشب هی بیخودی لج میکرد و گریه میکرد.باهاش قهر کردم هی باهام حرف میزد تحویلش نمی گرفتم.تا بابایی اومد و یه چیزی گفت.جوابشو که دادم از ته دلش ذوق کرد و گفت: مامانی خوووووب شد. به شدت عذاب وجدان گرفتم اما چه میشه کرد.ما که اعصابمون از فولاد نیست.بالاخره ههرکی یه ظرفیتی داره.
فردا عزیز (مادربزرگ بابا امید) قراره بره کربلا.انشالله قسمت همه ی آرزومندا و البته خودمون بشه.
به آریان میگیم عزیز کجا میخواد بره؟ میگه: کبلا.میگیم برات چی بیاره؟ میگه: چیف (چیبس ) و تفک (پفک ) بچه کم توقع که باشه همینه.
بابایی هر از گاهی وقتی می خواد از خونه بره بیرون از پنجره اتاق میره تا آریان گریه نکنه.تا حالا آریان این صحنه رو ندیده ولی چند روز پیش که باباش رفت زود رفت تو اتاق و پنجره رو نشون میداد و گفت: بابایی این بری رفتش. الهی من فدای اون درکت بشم.
پسرک دو ساله من
دوستت دارم ؛ این تعارف نیست زندگی من است !
::: بابایی سرماخورده.خدا کنه زودتر خوب بشه.دوستت داریم بابایی.
امروز خونه مادرجون بودم بابایی زنگ زد برام.مادرجون گفت بیا امیده.پسری فوری گفت:
امید منه؟؟؟