دورت بگردم
سلام به همه دوستای خوب و مهربونم.ممنون که جویای احوالمون بودین.
مامانم امروز از بیمارستان مرخص شد.
امشب موقع شام آریان اومد بغلم و می گفت: دورت بگردم الهی.خدا نکنه عشق مامان.الهی من فدای اون زبونت بشم من دورت بگردم.
گاهی اوقات میگه: قربون چشات بشم من الهی .فقط تصور کنید چه کیفی می کنم من اون لحظه.
پسرک کوچولوی من به اونقدر زبون میریزه که حد نداره.امشب مادرجون می گفت: خوبه تو دختر نشدی اینقدر زبون میریزی اگه دختر میشدی چی کار میکردی.
روزی صدبار منو می بوسه و بعد صورت خودشو میاره و میگه: بوسم کن.نصفه شب از اونجایی که چندین دور شمسی و قمری میزنه وقتی دوباره رسید پیشم میاد تو بغلم و منو می بوسه.وای که چه لذتی داره وقتی نیمه شب بوسه های پسرک عزیزتر از جونم بیدارم می کنه.
روزی صدبار برا خودش جانماز پهن می کنه و نماز می خونه.تا دست و صورتشو میشورم رو پاشو مسح می کشه و میره جانماز پهن می کنه و نماز می خونه.تا نماز ما هم تموم شد میگه: قبول باشه