به خاطر آریان
این روزهامون همه کارمون به خاطر آریان انجام میشه.منو بابایی میخوایم دو کلمه صحبت کنیم میاد گردنشو کج می کنه و میگه: به خاطر آریان به خاطر آریان حرف نزن.می گم مامان من دارم صحبت می کنم زشته این کار.باز میگه: به خاطر آریان با من حرف بزن.
میخوام تلویزیون نگاه کنم میاد صورتشو می چسبونه به صورتمو و میگه: به خاطر آریان تمتمتون (=تلویزیون) نبین.آریان نگاه کن.اگه من بخوام یواشکی تلویزیونم رو ببینم محکم منو می بوسه و صورتمو برمیگردونه.
دیشب می گفت: مامانی بیا تابم بده گفتم میخوام ظرف بشورم خودت بازی کن.گفت: مامانی بیا.اگ(یک) لحظه بیا.بازم گردنشو کج کرد و گفت: به خاطر آریان.آریان نیستم؟؟؟؟؟ گناه دارم.
امشب بابایی داشت تلویزیون نگاه میکرد.آریان چندبار رفت بهش کفت: بابایی میای منو تاب میدی؟بابایی گفت: الان دراز کشیدم باشه بعدا.چندین بار رفت و تکرار کرد بعدش باباشو محکم بوسید و گفت: بوست کردم حالا بیا تاب تاب عباسی بده منو.
چند روز پیش داشتم تو حال خودم زمزمه میکردم:مثله تموم عالم حال منم خرابه ... از اون روز این شعر شده ورد زبون آریان.
پسرم نصف روزش زیر آب سرد کن یخچال میگذره.هر دفعه که آب میخوره برا ما هم میاره.امروز برام آب آورد میگه مامان بیا آب آوردم نوش جان کن.
از تو آشپزخونه آریانو صدا میکردم.گفتم پسری بیا اینجا کارت دارم.میگه: دستم بنده.خودت بیا.
پسرکم یاد گرفته خودش رو دوچرخه ش رکاب بزنه.البته نیم دور نه کامل.
میگه: مامانی من دوچرخه نیخوام.یه ماشین خوب بخر شما ببرم بیرون دور بزنم.چه توقع ها که ندارن این نیم وجبی ها.
برا عزیزم بن بن بن خریدم.پسرکم 9 تا کلمه رو یاد گرفته بخونه.
آب- گل - مو - توپ - دست - پا - مامان - بابا - نان
دیگه اینکه الان چند بار خواستم آریان رو تو خواب پوشکش کنم هی بیدار میشه و گریه می کنه.نه دستشویی میاد و نه میذاره ببندمش.حتی زیرپایی هم گذاشتم زیرش گریه کرد و برش داشت.خدا امشبمون رو به خیر کنه.
:::دکتر برا مامانم سیتی اسکن نوشت تا ببینه تومور تو بدنش پخش شده یا نه.اگه هنوز امیدی باشه و به غیر از دستش تو بدنش پخش نشده باشه باید دستشو قطع کنن.جواب سیتی اسکن یکشنبه حاضر میشه.خدایا ......