آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آریان جون

عشگ من

1391/10/24 1:21
نویسنده : مامان آریان
439 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان این روزا سخت مریض شده و سرفه هایی می کنه وحشتناک.دیشب از ساعت 3 تا 7 صبح بیدار بودیم چون پسرکم به شدت تب داشت و از اون جایی که خیلی خیلی بد تب می کنه و تبش معمولا به 39.5 درجه میرسه خیلی هم دیر تبش پایین میاد.

این عکسای پسرکم وقتی امشب منو و بابایی داشتیم پاشویه ش می کردیم:

الهی مامان قربون اون لپات بشه که از بس تب داری گل انداخته.

.

علت خنده اینجا اینه که هی با دست آب تو ظرف رو میریخت رو سر من و باباش.

پسرکم وقتی حرفای گنده تر از دهنش میزنه و منو متعجب می کنه که کی اینا رو یاد گرفته خیلی خوردنی میشه.داشتم با تلفن صحبت میکردم عزیزجونم میگه: تلفن بده به من احتیاج دارم و من تعجب .دوباره میگه: بده من گناه دارم.

وقتی ازش می پرسم خوبی: میگه: الحمدالله

پسرک صدام کرد من سخت مشغول خوندن وبلاگ دوستان.وقتی به دو سه بار رسید و من جواب ندادم گفت:ماماااان و بعد چند لحظه جواب داد: جان مامان.

اریان جونم هر وقت می خواد به چاقو دست بزنه میگم: آریان کی باید چاقو بگیری تو دستت؟ میگه: اندازه بابا شدم ،اندازه مامان شدم،قیچی چاقو آریان بگیره.

من هر از گاهی وقتی آریان رو صدا می کنم ولی جوابم رو نمیده بهش میگم: دیوار با تو ام. مادرجون چند روز پیش داشت با خاله م صحبت میکرد،آریان هی صداش میکرد ولی مادرجون حواسش نبود و جوابش رو نداد.رفت با دست بهش زد و میگه: دیوار دیوار با تو ام.

یه روز که با هم دراز کشیده بودیم گلم اومد تو بغلم و بهم می گفت: عشگ من،طلا من،نپس (=نفس) من، جیگر من،زهره جون من  و   من هورا.(اینا حرفایی که همیشه خودم به اریان میگم)

پسرکم میشمره: یک،دو،سه،چهار،پنج،شش،هفت، نه ،  ده

و البته : پان، توپ ، تییییی یعنی ( وان،تو، تری)

این روزا پسرکم به همه چی کار داره.هرکاری دارم می کنم میگه من کمک کنم.

میخوام چایی دم کنم،آریان باید در ظرف رو باز کنه چایی رو بریزه تو قوری و یه مقدار رو زمین بریزه و بعد هم در ظرف رو ببنده.اگه احیانا یکی از این مراحل در اثر قصور بنده فراموش بشه گریه های آریان و ...

می خوام تخم مرغ بشکونم مگه جرات می کنم؟حتما باید آریان بشکونه حتی اگه اینقدر محکم دو تا تخم مرغ رو بهم بزنه که یکیشون کلا پخش زمین شه و من بدبخت حالا باید فرش تمیز کنم.

میخوام تو غذا نمک بریزم باز همون مساله.میخوام جارو بکشم آریان باید اول کارش تموم شه بعد.

می خوام جواب تلفن رو بدم باید آریان تلفن رو برداره و بیاد بده به من بگه: بفرمایید.خدا نیاره اگه خودم تلفنو بردارم.

بابا می خواد ماشین رو روشن کنه آریان باید سوییچ رو بذاره داخل و بعد بچرخونه.موقع خاموش کردن هم همینه.

میریم مغازه خرید کنیم حتما باید آریان پول رو بده به آقا.

می خوام سفره بذاره خودش تک تک ظرف ها رو میبره سر سفره و میگه: کمک کنم.

می خوام لباسشویی روشن کنم آریان باید تنظیماتش رو انجام بده پودر بریزه داخل و روشنش کنه.حتی قفل کودکش رو هم میزنه که من دست نزنم.

حالا یگه به جایی رسیده که لباس من و بابایی رو هم آریان تنمون می کنه و دکمه هاشو می خواد که ببنده اما نمیتونه.

امان از این کمک های بی دریغ که گاهی کلافم می کنه و گاهی تا جایی که میتونم قربون صدقه ت میرم که اینقدر کمکم می کنی.

من فدای پسرک زحمت کشم و گاها ف ض و ل م بشم که هیچ چیزی از دستش در امان نیست.

 

::::چقدر خوبه با اینجا و با شما عزیزان آشنا شدم.دوستهای خوبی مثه شما عزیزان دارم که بهم دلگرمی میدین و جویای احوال مایید. که همتون بهم لطف داشتین و گفتین اگه کمک خواستم میتونم روتون حساب کنم.دلگرمی های شما خوبان و دعاهاتون بزرگترین کمک برای منه.خیلی دوستون دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (39)

فاطیما
24 دی 91 1:38
سلام دوست جونم.ایشالا اریان جونم زودی خوب بشه....از طرف من یه بوس گندش بکن
مامان خورشيد
24 دی 91 7:53
خب عزيزم پسر مسوول و دلسوز بارآوردن اين مشكلات رو هم داره ديگه. بميرم كه از چشماش معلومه چقدر تب داره. اميدوارم مامان خوب باشن.
نوشين مامان آريا
24 دی 91 10:25
عزيزم چرا سرما خوردي بچه ها كه معصوم هستند مظلوم تر مي شن وقتي مريضند. خيلي بانمكي پسر خوبم ايشااله زودتر خوب بشي. زهره جون من كمي دير ميكنم وقتي مي آم مي بينم يكي دو پست عقبم ولي همه پستهارو مي خونم و مي نويسم قربانت
آیدین و مامانیش
24 دی 91 11:04
عزیزممممممممم همیشه با خوندن وبلاگت به شیرین کاریای پسر نازت خندم می گرفت اونم با صدای بلند...تازه برا همسری هم تعریف می کنم ولی این دفعه غصه دار شدم الهی بمیرم عزیزم برا مادر جان خیلی ناراحت شدم واقعا این دکترا دیگه شورشو در آوردن به مریضا ذره ای ارزش قائل نیستن خدا هیچ کس رو با اینا درنندازه عزیزم جمله ت که نوشته بودی "خدایا با اینکه دیگه از کمکت نا امید شدم و هیچ انگیزه ای برای دعاکردن که بی فایده ست ندارم بازم ازت میخوام به مامانم تحمل بدی و تا میتونی بیشتر زجرش بده.تو که شفاش نمیدی تا میتونی زجرش بده." خیلی ناراحتم کرد خیلی زهره جونم ابجی گلم این یکی از کارای شیطانه که ما رو از خدا ناامید کنه و اونوقت بکشونه طرف خودش...به همین گل پسر نازت نیگا کن...کی بهت دادش؟ خدای مهربون ...باور کن داده های خدا خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر از نداده هاشونه و وظیفه ما بنده ها فقط و فقط شکره باید یادمون باشه که شکر نعمت نعمتت افزون کند درسته مادر جان مریضه ولی یادت رفته خدا بهت یه پدر صبور و مسئولیت پذیر هم داده؟ به خاطر داده هاش شکرش کن با تمامم وجود اون وقت مطمئن باش حال مادر مهربونت هم خیلی زود خوب میشه خدا خودش می گه إنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً }‎ الهی قربونت برم قدرت خدا خیلی بیشتر از چیزیه که ما بتونیم تصورشو بکنیم اگر مریضی مادر جان کمی طول کشید از ناتوانی یا لجبازی خدا نیست استغفرالله ...که اینها اصلا جزو خصوصیات ذات پاکش نیست ..مشو نامید چون واقف نه ای از سر غیب****باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور خواهر مثل ماهم ببخش تو رو خدا من قصدم نصیحت کردن نبود به خدا فقط احساس کردم شیطان می خواد از این راه وارد فکر و روحت بشه پس جلوشو بگیر می دونم خودم هم خیلی وقتا با خیلی چیزا کم میارم و همه چی یادم میره این جور وقتا برام خیلی خوبه که یکی باشه که یادم بندازه کی بودم و کی هستم و کیه که باعث بودنمه و .... می دونی می خوام چی بگم؟؟؟؟ به خاطر این همه سخنرانیم تو رو خدا تو رو خدا از دستم ناراحت نشو آبجی...فقط و فقط چون دوستت دارم گفتم
آیدین و مامانیش
24 دی 91 11:06
آخ اخ لپای عشگمو بببین گل انداخته سرما خوردم جیگر من عشگ من؟ ان شاالله به لطف خدا زودی حالت بهتر میشه و همیشه سالم و تندرستی عزیزم مامان جونی مواظب عشگ من باش
بهاره مامان ونداد
24 دی 91 11:55
مرسی از این که به ما سر زدید ما شما رو لینک میکنیم شما هم اگه دوست داشتید لینک کنید وهر هز گاهی به ما سر بزنید امیدوارم حال اریان جون بهتر شه
اعظم مامان آوین
24 دی 91 12:38
الهههههههههی بازم مریض شدی ؟؟؟؟ایشالا زود زود خوب بشی. خب مامانی میخواد کمکت کنه این پسرک شیرین زبون .ا
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
24 دی 91 12:55
شیرین زبون انشالله زودتر خوب بشی. حسام منم اون هفته مریض بود اما به خاطر دندوناش بود.
مامان بهار
24 دی 91 16:55
سلام عزیزم با خوندن وبت همیشه روحیه میگیرم و شاد میشم الهی هیچ وفت غم نداشته باشی مامانت اوضاعش ان شاا.. که بهتره! الهی! آریان چه توی تب اینقدر قشنگ میخنده! راستی به دعای شما خیلی اجتیاج دارم واسم دعا کنید
سمانه مامان پارسا جون
24 دی 91 17:15
سلام زهره جون خوبی عزیزم؟ آریان گلم بهتر شده؟ به نظرم خیلی لاغر شده حال مادرت بهتر شده عزیزم؟پست پایینی رو خوندم خیلی دلم گرفت آخه مگه میشه اینقدر بی انصاف باشن؟ ماکه غیر از دعا کردن کاری از دستمون بر نمیاد امیدوارم خدا خودش هرچی زودتر شفاشون بده به خدا توکل کن عزیزم
سجاد
24 دی 91 20:42
سلام سجاد کوچولو یکساله شد بیاین منتظریم
مرجان مامان آران
25 دی 91 7:57
اخیییییییییی عزیزم خدا بد نده یعنی ما عاشق این حرف زدناشممممممممممممممممممممممممم خیلی عسله خدا حفظش کنه
مامان شايان
25 دی 91 9:26
سلام عزيزم پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده ومنتظر دستاي پر مهر شماست تا بيايدو بهمون راي بديد شماره 22 ترو خدا زودتربيايد پايان روز دوشنبه زمانش تموم ميشه فقط بايد حتما به دو نفر راي بديد تا ثبت بشه ممنون اينم لينكش http://koodakeman91.niniweblog.com/post1099.php
مامان سارا
25 دی 91 11:51
دوستم انشاا.. حال مادر گرامیتون خوب شده باشه . ااااااااااالهی از دست زبون آقا آریان لپای گل انداخته تبدارشو ( که انشاا.. هیچ وقت مریض نشه ) رو ببوس
مامان آرشیدا کوچولو
25 دی 91 14:40
یعنی خونه شما نه زن سالاریه ، نه مرد سالاری فقط بچه سالاریه ؟؟؟ قربونش برم با این لپ های قرمزش . دلبر نگران نباش همه چیز درست میشه به این امید میام وبت که یه روز کلی خبر خوب از مامانت نوشته باشی آریان هم امیدوارم زودی خوب بشه شیرین عسل من
مامان امیر مهدی
25 دی 91 15:49
عزیزم الهی قربونش برم که اینقدر شیرین و بانمک حرف میزنه دوست دارم بخورمش.ایشالا دیگه مریض نشی گلکم.ایشالا مامان جون هم زود خوب بشه گلم دیگه به ما سر نمیزنی؟
مامان آرتین (الهه)
25 دی 91 23:49
وااااای امان از تب و سرماخوردگی ایشالا زود خوب میشی گلم
زهرا مامان امير علي (شيرين گندمگ )
26 دی 91 16:53
عشگ من بازم مريض شدي كه . انشالله زود خوب بشي و به مامان كمك كني اخه مامان دست تنهاس قربونش برم من
مامان سید کوچولو
26 دی 91 18:25
کی میشه این زمستون و مریضی هاش تموم شه. راستی مامانی اسمش پاشویه اش ولی نباید پاشو بذاری تو اب، لرز میکنه. با حوله خیس رو شکم و بازو و پیشونی اش بذاری بهتره
مامان امیر حسین
28 دی 91 1:35
سلام پسر گلتو دلت پاکه واسه مامانبزرگ دعا کن زودتر خوب خوب بشه شیرین زبونم
غزال
28 دی 91 10:40
سلام عزیزم. خوبی؟ من با وبلاگت اتفاقی آشنا شدم. الان چند ساعتیه درگیر خوندنشم. از اول که عکسای آریانو دیدم تا اینجا. واااای خیلی ملوسه. بزرگ دنش تو عکسا لحظه لخظه حس میشه من قبلانا که دانشجو بودم بابلسر درس میخوندم. علاقه زیادی به بابلیسر دارم. خوشبحالت ساکنه اونجاایی برای تو و پسر گلت آرزوی روزای خوب دارم. ایسالا حالشم خوب بشه برای منم دعا کن. من تازه اوله راه ازدواجم. امیدوارم چند سال دیگه مثه تو بیامو از ثمره عشقم بنویسم من دوس دارم لینکت کنم. البته با اجازت عزیزم
ilijoon
28 دی 91 11:28
سلام ممنون از اينكه در نبودمون به ياد ما بوديد وبه خونه مجازيمون سر ميزديد خوشحالم دوستهاي گلي چون شما رو دارم
ilijoon
28 دی 91 11:29
الان چطوري گل پسري؟؟؟؟بهتر شدي ان شاالله؟؟؟؟
ilijoon
28 دی 91 11:30
قربون شيرين زبوني هات برم عزيزم
ilijoon
28 دی 91 11:32
آفرين به گل پسر نازمون كه تو همه كارها به مامان وبابا كمك ميكنه خوب بچه بزرگ ميكنيم تا بدرد اين روزهامون بخوره ديگه ان شاالله هميشه سالم وتندرست باشي و زير سايه مامان وبابا
مامان بردیا
28 دی 91 16:49
آخ این بچه ها تا بزرگ بشن......مامانی خوش به حالت عجب همکاری داری....
بهاره مامان ونداد
28 دی 91 17:28
ما اپیممممممممممممممم
سمانه مامان آرشیدا
28 دی 91 18:14
ایشاللا زودی خوب بشه آریان خوشگل و شیرین زبون. خیلی بلایی پسرک. دوست دارم یه دنیا....
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
30 دی 91 1:15
سلام من اومدم با 2 تا پست جدید خوشحال می شم بهم سر بزنید بهتر شدی عزیزم؟
زهرا مامان امير علي (شيرين گندمگ )
1 بهمن 91 22:44
عشگگگگگگگگگگگگگ من كجاييد پس . عسل من خوب شدي
مامان آرشیدا کوچولو
3 بهمن 91 0:17
مامان زهره جون آریان ام بهتر شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم براش تنگ شده عکس جدید بگذار
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
3 بهمن 91 1:14
سلام آریان خوب شد کجایی چه خبر ؟مامانت بهتر شد؟
محدثه
3 بهمن 91 9:31
سلام مامان آريان جون من خيلي گل پسرتون رو دوست دارم هميشه به وبلاگش سر ميزنم واز احوالش جويا ميشم خداكنه خدا يه پسر خوشكل مثل آريان به منم بده. دوستتون دارم بوووووووووووووس
مامان بردیا
3 بهمن 91 18:33
سلام.خوبین.ایشالا الان بهتر شده .خدارو شکر.ماشالا به این پسر با روحیه
مامان خورشيد
4 بهمن 91 9:34
خوبي؟ روبراهي؟ آريان جونم خوب شده؟ مامان چطورن؟ آرزو مي كنم همه خوب باشيد.
مامان نفس طلایی
4 بهمن 91 22:14
وانیا باستان پور
5 بهمن 91 18:31
به ما سر نمیزنید
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
6 بهمن 91 13:09
سلام خانمی خوبی ؟ مادر بهترند ما دوباره برگشتیم امیدوارم گل پسرت هم زود زود خوب بشه مواظب خودتون باشید
خاله زینب
13 بهمن 91 9:34
زهره این پسر ب تو رفته یا ب باباش هان؟؟؟ این همه زبون اخه کی دلش میاد کلافه شه خوش ب حال زنش چ کدبانویی بشه برا خودش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد