آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

آریان جون

باز هم

1391/12/12 7:14
نویسنده : مامان آریان
329 بازدید
اشتراک گذاری

باز هم اومدم.اما به لطف اینترنت پرسرعت 2m شاتل دریغ از باز شدن یک صفحه بدون خون کردن دل من.

باز نمیتونم هیچ وبی رو بدون حداقل 3 دقیقه معطلی باز کنم.

دلم برای همه دوست جونای کوچولو و خوشکلم و البته مامانهای نازنینشون به شدت تنگ شده.

دلم برای گذاشتن یه کامنت سریع تنگ شده.

باز مامانم مریضه و ضعف داره بعد شیمی درمانی و روزهام اونجا سپری میشه.

روزهایی که برای شیمی درمانی میره تهران بابام میاد خونمون.

باز هم آریان شبا دیر می خوابه.

بازم من زودتر از آریان می خوابم و شب هم نمی تونم بیدار بمونم که بیام پیش عزیزایی که دوستشون دارم.

هنوز هم با اینکه امشب پسرکم 29 ماهه میشه در طول روز نمی تونم کامپیوترم استفاده کنم بس که مهندسی می کنه.

دو تا از دوستای گلم مامان بردیا جون و مامان درساجون منو به مسابقه دعوت کردن و فعلا مغزم عاجز از جبران لطف این عزیزانم.

بازم از آریان عکس جدید نگرفتم که براتون بذارم.

بازم  ...

*بابای آریان بهش گفت:من فدات بشم.آریان گفت: منم فدات بشم بابایی.بابا گفت: خدا نکنه پسری.من بهت میگم فدات بشم شما نگو باشه؟ پسرکم هم گفت باشه.

چند روز بعد دوباره بابایی بعد شیرین کاری های آریان بهش گفت: الهی من فدات بشم.

آریان گفت: بابایی شما فدای آریان بشی؟؟؟؟ بابایی گفت: آره عشق بابا.آریان گفت: بابایی من بزرگ شدم فدای شما بشم؟؟؟؟؟؟؟فرشته

*من و آریان بعد از یه مختصر جنگ و دعوا تازه صلح کرده بودیم.داشتم کارام رو میرسیدم آریان هی می گفت: بیا تابم بده.با تحکم گفتم: باششششه بذار کارم تموم بشه چشم.

آریانم رفت رو تابش نشست و گفت: مامانی شما ناراحت نشو، من خودم تاب می خورم.

اخ الهی من دورت بگردم.مامان فدای اون زبونت بشه.

* امشب ساعت 11 داشتیم تو یه خیابون نسبتا خلوت و نیمه تاریک با ماشین دور می زدیم تا آریان بخوابه.آریان تو بغلم بود و از بیرون مشخص نبود.بعد از کلی دور زدن آریان تازه داشت می خوابید که پلیس گشت ارشاد بهمون ایست داد.عصبانی . بعد از بررسی مدارک ماشین و شاهد زنده که آریان جانم باشه بی خیالمون شدن.مهمترین نتیجه اخلاقیش هم این بود که خواب کلا از سر پسرک پرید و تمام زحمات ما به هدر رفت.

 

امروز پشت یه پیکان مسافرکش نوشته بود:

یا علی گفتیم و قسط آغاز شد.خنده

پشت یه نیسان هم امشب نوشته بود:

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزاران آرزو طلبکار

خسته ام یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آرینا مو فرفری
9 اسفند 91 9:49
---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ ______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ ________$$$(¯`(*)´¯)$$ ___________$(_.^._)$ ____________$$$$$$
مامان آرینا مو فرفری
9 اسفند 91 9:49
سلام عزیزم انشااله که حال مادرتون زود خوب بشه.
مامان بردیا
9 اسفند 91 16:08
سلام عزیزم ایشالا حال مادرتون زودتر خوب بشه.مامانی چه پسر فهمیده ای داری خوش به حالتراستی منم شمارو به مسابقه دعوت کرده بودما


خیلی خیلی شرمنده.اشتباه نوشتم.منظورم شما بودی همین الان اصلاحش می کنم


مامان نفس طلایی
9 اسفند 91 17:44
انشالله شفای عاجل .... چه پسر شیرین زبون و عاقلی ... ماشاالله عجب جمله ای
نی نی توپولی
9 اسفند 91 23:25
__███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█.\
نوشین مامان آریا
10 اسفند 91 0:22
خیلی ناراحت شدم ایشااله هر چه زودتر حال مادرتون بهتر بشه. امان از این خواب بچه ها انگار از خواب فرارین .از شیرین زبونی بچه ها آدم کلی کیف می کنه یه بوس بزرگ از آریان جان بکن باید حداکثر استفاده رو از این لحظه ها بکنیم که روزهای رفته برنمی گرده. موقعی که بزرگ بشن باید حسرت این روزها رو که تو آغوشمون بودن بخوریم
مامانی درسا
10 اسفند 91 2:17
عزیزمی زهره جونم انشاالله مامانت زود زود خوب شه عزیزم ...... مامان منم تازه بعد از عمل دیسک یکم بهتر شده ....... انشاالله این فرشته های مهربونمونو خدا نگهدارشون باشه ...... آریانی مثل همیشه گل .....قربونش برم ببوسش ...... انشاالله همیشه شاد باشی سلام منو مخصوص برسون به مامانت ...... دوست دارم عزیزم قوی باش مخصوصا" وقتی پیش مامانتی اون روحیه میگیره
منا مامان امیرسام
10 اسفند 91 2:26
فدات بشم با اون زبوووووونت.شیرین زبون نوشته پشت نیسان خیلی باحال بود خدایی
مامان بهار
11 اسفند 91 1:32
چه خاطرات قشنگی شده این شیرینکاریهای وروجک اون شاهدتون خیلی بدردتون خوردها و گرنه !!.... خدایا همه این مریضها رو خودت به لطف و کرمت خوب کن!! سخته به خدا تو این گرونی و خرج دوا درمون! روی ماه آریان رو ببوس و به خاطر اینترنت هم حرص نخور
مامان حسام کوچولو
11 اسفند 91 16:42
معلومه که خیییییییییییییییلی شاکی هستی. دلم برای آریان تنگ شده عکساشو رسیدی بزار. انشالله که مامانت زودتر خوب بشه.
خاله زینب
13 اسفند 91 22:22
ای جانممممممممممم من چقد عقب افتادم خب آپ میکنی منو هم خبر کن دیگهههههه الهی قربونش برم من هههههههههه پشت نیسونه چقد دردناک نوشته بوداااااااا هعععععععی
مامان امیرعلی
13 اسفند 91 22:34
انشالله خدامامانتوشفابده واقعاسخته مامانی شما ناراحت نشو، من خودم تاب می خورم.خیلی باحال بودموش زبونتوبخوره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد