باز هم
باز هم اومدم.اما به لطف اینترنت پرسرعت 2m شاتل دریغ از باز شدن یک صفحه بدون خون کردن دل من.
باز نمیتونم هیچ وبی رو بدون حداقل 3 دقیقه معطلی باز کنم.
دلم برای همه دوست جونای کوچولو و خوشکلم و البته مامانهای نازنینشون به شدت تنگ شده.
دلم برای گذاشتن یه کامنت سریع تنگ شده.
باز مامانم مریضه و ضعف داره بعد شیمی درمانی و روزهام اونجا سپری میشه.
روزهایی که برای شیمی درمانی میره تهران بابام میاد خونمون.
باز هم آریان شبا دیر می خوابه.
بازم من زودتر از آریان می خوابم و شب هم نمی تونم بیدار بمونم که بیام پیش عزیزایی که دوستشون دارم.
هنوز هم با اینکه امشب پسرکم 29 ماهه میشه در طول روز نمی تونم کامپیوترم استفاده کنم بس که مهندسی می کنه.
دو تا از دوستای گلم مامان بردیا جون و مامان درساجون منو به مسابقه دعوت کردن و فعلا مغزم عاجز از جبران لطف این عزیزانم.
بازم از آریان عکس جدید نگرفتم که براتون بذارم.
بازم ...
*بابای آریان بهش گفت:من فدات بشم.آریان گفت: منم فدات بشم بابایی.بابا گفت: خدا نکنه پسری.من بهت میگم فدات بشم شما نگو باشه؟ پسرکم هم گفت باشه.
چند روز بعد دوباره بابایی بعد شیرین کاری های آریان بهش گفت: الهی من فدات بشم.
آریان گفت: بابایی شما فدای آریان بشی؟؟؟؟ بابایی گفت: آره عشق بابا.آریان گفت: بابایی من بزرگ شدم فدای شما بشم؟؟؟؟؟؟؟
*من و آریان بعد از یه مختصر جنگ و دعوا تازه صلح کرده بودیم.داشتم کارام رو میرسیدم آریان هی می گفت: بیا تابم بده.با تحکم گفتم: باششششه بذار کارم تموم بشه چشم.
آریانم رفت رو تابش نشست و گفت: مامانی شما ناراحت نشو، من خودم تاب می خورم.
اخ الهی من دورت بگردم.مامان فدای اون زبونت بشه.
* امشب ساعت 11 داشتیم تو یه خیابون نسبتا خلوت و نیمه تاریک با ماشین دور می زدیم تا آریان بخوابه.آریان تو بغلم بود و از بیرون مشخص نبود.بعد از کلی دور زدن آریان تازه داشت می خوابید که پلیس گشت ارشاد بهمون ایست داد. . بعد از بررسی مدارک ماشین و شاهد زنده که آریان جانم باشه بی خیالمون شدن.مهمترین نتیجه اخلاقیش هم این بود که خواب کلا از سر پسرک پرید و تمام زحمات ما به هدر رفت.
امروز پشت یه پیکان مسافرکش نوشته بود:
یا علی گفتیم و قسط آغاز شد.
پشت یه نیسان هم امشب نوشته بود:
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزاران آرزو طلبکار
خسته ام یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر.