آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

آریان جون

زیبا ترین آب زندگیم

1391/12/12 17:34
نویسنده : مامان آریان
402 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزتر از جون من این روزها بهترین سرگرمیش اینه که پیشش بشینی و براش کلمه هایی رو که بلده بخونه  بنویسی.از صبح تا بیدار شد یه خودکار و دفتر دستش میگیره و میگه: مامانی آب و مو بنویس.

اینجا تازه چند دقیقه هست که از خواب بیدار شده.

کلمه هایی که تا الان بلده ایناست:

آب - گل - مو - دست - پا - توپ - بابا - مامان - نان - تاب - اسب - سگ - چشم - گوش - کفش - دختر - پسر - چتر - زهره - امید - آریان

از همه بیشتر هم به آب و گل و مو علاقه داره.چون هر سه تا سه تا یاد گرفته فکر می کنه همیشه باید با هم باشن.مثلا:

داشتیم تو خیابون با هم می رفتیم. رو دیوار نوشته بود: حفر چاه آب عمویی.

تندی گفت: مامانی آب    مو    بعد یه کم جستجو گفت: گل نداره؟؟؟؟؟؟

امروز از تلویزیون داشت اذان پخش میکرد،زیرش نوشته بود موذن  رفت انگشت گذاشت رو قسمت  مو  از موذن و خوشحال از کشفش گفت: مو .اینااااااااااااااا

از دیروز یاد گرفته آب رو بنویسه و من وقتی دیدم اینقدر ذوق زده شدم که نگو.

البته من نوشتن رو اصلا باهاش تمرین نکردم و خودش نوشت.

این اولین کلمه ای که پسرم نوشته . 12اسفند 91  در دو سال و پنج ماهگی.

 

* یکی دیگه از سرگرمیهای آریان بازی با تاس و مهره های تخته نرده و عاشق اینه که تاس بندازه و شش بیاد.چون 6 رو می شناسه رو تاس و البته ناگفته نماند اگه چند بار بندازه و شش نیاد خودش شش رو میذاره رو زمین و میگه: اینااااااااااااااا شیش آوردم.نیشخند

عجیب به تخته علاقه داره .چند روزی تخته خونه مامانم دست دایی حسین بود.آریان هر روز خبرشو می گرفت.یه روز از خواب پا شد دید تخته رو مبله چنان ذوق زده شد که چشماش پر اشک شد و با بغض صدام کرد مامانی بیا.تخته اینا .آقا تخته منو آورد.

باباش که اومد گفت: بابایی تخته دیدم ذوق کردم.

*یه شب عموی شوهرم ماشینمونو برا دو ساعتی قرض گرفت.وقتی ماشینو آورد داشتیم میرسوندیمش خونه آریان گفت: ماشین منو کجا بردی؟ عمو گفت: کار داشتم قرض گرفتم.اشکالی داشت؟آریان با جدیت تمام گفت: آره. جای بابایی من نشست.

عمو خندید و گفت: ببخشید. آریان هم گفت: خواهش می کنم.دیدی گفتم.

و ما هم خجالت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آرینا مو فرفری
12 اسفند 91 17:04
فقط میگم ماشااللللللللللللللللللللله
مامان بردیا
12 اسفند 91 18:11
مبارکه مامانی.چقد ناز نوشته.بهتون تبریک میگم.منم باید با بردیا شروع کنم
امير علي (شيرين گندمگ )
12 اسفند 91 23:53
خاله فداي اين پسري با هوش و زرنگ بشه
مامان حسام کوچولو
13 اسفند 91 1:35
سلام خوشگله دلم برات تنگ شده بود
نوشين مامان آريا
13 اسفند 91 9:42
سلام آريان جان آفرين كه اينقدر باهوشي عزيزم چقدر قشنگ نوشتي
عمه جونی
13 اسفند 91 20:10
سلام دوست عزیز حتما به وبلاگم سر بزن...احتمالا توهم تو فکر یه سورپرایزی برای دلبندت درسته؟
خاله زینب
13 اسفند 91 22:26
ههههههههههه دمش گرم ک مراعات نمیکنه حال همه رو میگیره خاله فداش بشههههههههه بوووووووووووس
مامان امیرعلی
13 اسفند 91 22:31
ماشالله ماشالله به آریان جون باهوش
parham
15 اسفند 91 17:10
salam mashallah khahesh mikonam an safhe ya an daftar ra dar yek kiseh begozar va baraye hamishe mesleh tala azash mohafezat kon . asheghesham
سمان مامان آرشیدا
16 اسفند 91 23:38
وای عزیزم قربون تو پسر زرنگ و باهوش برم من. خیلی بلایی. کارات که مثل همیشه نمک داره. مردم از خنده واسه عمو چه شاخ و شونه ای کشید. بنده خدا دیگه روش نمیشه ماشین قرض بگیره. مامانی براش اسفند دود کن انقدر زود خوندن و نوشتن یاد گرفته.هزار ماشاللا بهش....
مامان آریام
18 اسفند 91 2:00
آفرین پسر باهوش آریان ماست دیگه
مامان بهار
21 اسفند 91 1:22
بارک ا... پسر باهوش و دوست داشتنی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد