زیبا ترین آب زندگیم
پسر عزیزتر از جون من این روزها بهترین سرگرمیش اینه که پیشش بشینی و براش کلمه هایی رو که بلده بخونه بنویسی.از صبح تا بیدار شد یه خودکار و دفتر دستش میگیره و میگه: مامانی آب و مو بنویس.
اینجا تازه چند دقیقه هست که از خواب بیدار شده.
کلمه هایی که تا الان بلده ایناست:
آب - گل - مو - دست - پا - توپ - بابا - مامان - نان - تاب - اسب - سگ - چشم - گوش - کفش - دختر - پسر - چتر - زهره - امید - آریان
از همه بیشتر هم به آب و گل و مو علاقه داره.چون هر سه تا سه تا یاد گرفته فکر می کنه همیشه باید با هم باشن.مثلا:
داشتیم تو خیابون با هم می رفتیم. رو دیوار نوشته بود: حفر چاه آب عمویی.
تندی گفت: مامانی آب مو بعد یه کم جستجو گفت: گل نداره؟؟؟؟؟؟
امروز از تلویزیون داشت اذان پخش میکرد،زیرش نوشته بود موذن رفت انگشت گذاشت رو قسمت مو از موذن و خوشحال از کشفش گفت: مو .اینااااااااااااااا
از دیروز یاد گرفته آب رو بنویسه و من وقتی دیدم اینقدر ذوق زده شدم که نگو.
البته من نوشتن رو اصلا باهاش تمرین نکردم و خودش نوشت.
این اولین کلمه ای که پسرم نوشته . 12اسفند 91 در دو سال و پنج ماهگی.
* یکی دیگه از سرگرمیهای آریان بازی با تاس و مهره های تخته نرده و عاشق اینه که تاس بندازه و شش بیاد.چون 6 رو می شناسه رو تاس و البته ناگفته نماند اگه چند بار بندازه و شش نیاد خودش شش رو میذاره رو زمین و میگه: اینااااااااااااااا شیش آوردم.
عجیب به تخته علاقه داره .چند روزی تخته خونه مامانم دست دایی حسین بود.آریان هر روز خبرشو می گرفت.یه روز از خواب پا شد دید تخته رو مبله چنان ذوق زده شد که چشماش پر اشک شد و با بغض صدام کرد مامانی بیا.تخته اینا .آقا تخته منو آورد.
باباش که اومد گفت: بابایی تخته دیدم ذوق کردم.
*یه شب عموی شوهرم ماشینمونو برا دو ساعتی قرض گرفت.وقتی ماشینو آورد داشتیم میرسوندیمش خونه آریان گفت: ماشین منو کجا بردی؟ عمو گفت: کار داشتم قرض گرفتم.اشکالی داشت؟آریان با جدیت تمام گفت: آره. جای بابایی من نشست.
عمو خندید و گفت: ببخشید. آریان هم گفت: خواهش می کنم.دیدی گفتم.
و ما هم