31 ماهه من
امروز 9 ام اردیبشت 92 پسر کم 31 ماهه شد.
امروز 11 اردیهشت:
مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است
که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و
تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است...
روز مادر رو به همه ی مامانای خوب و مهربون تبریک میگم و برای همه مامانای عزیز آرزوی سلامتی می کنم.
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی
سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!
اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا
با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی . . .
و
بریم ادامه مطلب
روز معلم رو به همه معلم های خوب و دلسوز و بازم به مامان عزیزتر از جونم تبریک میگم.
بی انصافیست تو را به شمع تشبیه کنم زیرا
شمع را میسازند تا بسوزد
اما تو میسوزی تا بسازی...
و اما از مناسبت ها بگذریم برسیم به آریان.
*گاهی پسرکم که یه خرابکاری می کرد می گفتم: زهره بمیره چرا فلان کارو کردی؟؟امید بیا پسرتو جمع کن.خسته شدم.
حالا تا یه خرابکاری می کنه فوری میگه: زهره بمیره ه ه ه ه ه . زهره بیا منو جمع کن.
* دیروز داشتم باهاش بازی و شوخی میکردم و آریان هم می خندید. یهو جدی شد و گفت:
ای بابا باز خودتو لوس کردیااااااا
بعضی روزا که هوا خوبه آریان خودش می شینه پشت رل و باهم میریم خونه مامانم.دیگه از حرص خوردن های تو مسیر و حرف گوش نکردن آریان هیچی نمی گم.
یه اتفاق خیلی جالب دیروز افتاد تو اتاق بودم دیدم آریان سر و صداش نمیاد. رفتم تو هال دیدم آریان دراز کشیده و دستاشو گذاشته زیر سرش و رو پاش بالشت گذاشته و داره عروسکش رو خواب می کنه.البته تا خواستم عکس بگیرم حسش بهم خورد.
اسم تمام عروسکاش هم هست بچه.مثلا بچه آبیه یا بچه قرمزه و ...
و دیگه اینکه این روزا آریان هی منو اذیت می کنه و تا دعواش می کنم میگه: من دوست دارم.
یا روزی صدبار میپرسه: منو دوست داری ؟؟؟
دیروز صداش کردم: عزیز. آریان گفت: به کی گفتی عزیز؟؟(آخه مادربزرگ بابایی رو صدا می کنیم عزیز) گفتم: با شما بودم.
گفت: من عزیزتم؟؟گفتم: آره مامان شما عزیز منی عشق منی.
گفت: نه من پدرجون شما ام.