آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

آریان جون

قرمزته

1392/2/7 2:50
نویسنده : مامان آریان
404 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم این روزها عجیب عاشق رنگ قرمز شده.تو لیوان آبیش آب نمی خوره و میگه: اینو دوس ندارم.برام قرمز بخر و بنده هم در اسرع وقت یه لیوان قرمز خریدم.

اسکوتری که روز عید از مادرشوهرم عیدی گرفت و آبی بود رو همچنان باهاش بازی می کنه اما غر میزنه که اینو دوس ندارم قرمز بخر ولی بنده حاضر نیستم فقط به خاطر رنگش از جان گذشتگی کنم و یکی دیگه بخرم.

ادامه این قرمزی ها به جایی رسید که بعد از اینکه دمپایی قرمز پاشنه دار دخترخالشو پوشید و  موقع برگشت به هیچ قیمتی حاضر نمی شد که از پاش دربیاره و به زور درش اوردم از نور تا بابلسر پسرم گریه و مویه کرد که دمپایی قرمز می خوام و من هم قول دادم که براش بخرم.اما یه دمپایی قرمز داره و آریان همچنان دلواپس دمپایی قرمز به شدت دخترونه پریا.

به آریان میگم برات لباس آبی بخرم؟؟؟

دستشو مثه لات و لوتها میبره بالا و صداشو کلفت می کنه و میگه: قرمزته.

بعدشم میگه بابایی یاد داد.

****

آریان چراغ راهنما رو خوب بلده.میگه:

سبز میگه برو   قرمز می گه وایسا   و زرد میگه آروم آروم برو.

پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم.یه کامیون  از چراغ قرمز بدون توجه گذشت.آریان هی داد و بیداد که چراغ قرمز بود چرا کامیون رفت.حالا مگه قانع میشد.گفتم : این یه الف بچه فهمش بیشتر از اون راننده کامیونه که اصلا به عاقبت کارش فکر نکرد.

*****

دست آریان زخم شد.بابایی به آریان گفت: من بمیرم برات.

آریان  در جوابش گفت: خدا نکنه بمیری بابایی.

*****

این روزا یکی از مهمترین وسایل بازی آریان انواع سیم و شارژر و ... از این قبیل چیزاست تا جایی که چند روزی کابل دوربینمون گم شده بود و هرچی گشتم پیداش نکردم که عکسهاشو بریزم تو کامپیوتر .از اون جایی که  کار رو باید به کاردان سپرد بالاخره خود پسرک کابل رو پیدا کرد.

*****

امان از معضل ترافیک

شلوغی خیابونا تو این روزا کم آزارمون میده که تو خونمون هم روزی چندین بار ترافیک میشه اونم از نوع سنگینش نه ترافیک روون.

از تو آشپزخونه اومدم بیرون که با این صحنه روبه رو شدم.میگه ترافیکه.میگم این کتابها چیه پس؟؟؟

آریان خیلی جدی با یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم میگه: جاده ست دیگه.

******

تو راه بین خونه ما تا خونه مامانم که حدودا پیاده ده دقیقه راهه چند تا مرغ و خروس هستن که آریان هر روز براشون برنج میبره و بهشون غذا میده.

بهشون سلام می کنه و وقتی جوابشو نمیدن میگه: خروس با شما نیستم؟؟؟؟؟

البته همونقدر که دوستشون داره ازشون میترسه و بهشون نزدیک نمیشه و میگه: مامانی شما با من بیا خروس منو نوک نزنه.

*****

به توصیه دوستان برای ناخن خوردن آریان لاک تلخ خریدم که فقط اولین دفعه ها یکمی از تلخیش بدش میومد و لی الان بعد چند روز همچنان ناخنش رو میخوره تا حدی که من فکر کردم اصلا لاک تلخ نبود و رو ناخن خودم زدم.اما دیدم به حدی تلخه که بعد دو سه روز بازم اذیتم میکرد و نهایتا با لاک پاک کن پاکش کردم.ولی پسرکم همچنان مصر که ناخنش رو بخوره.هرچند اگه تلخم باشه

******

امشب شام رفتیم بیرون.بعد شام رفتیم پارک و شما بازی کردی و با کلی وعده وعید راضی شدی که بریم.تو راه خونه پسرم آب هلو می خواست.چهار تا مغازه رفتیم همه چی داشتن غیر آب هلو.تو آخرین سوپری که بابایی داشت آب هلو می خرید آریان گفت: آب هلو نیخوام.آب پرتقال بخر.متفکرعصبانی

یعنی مردم آزار به کی میگن اونوقت؟؟؟؟خوب همون اولین مغازه هم آب پرتقال داشت

 

 

:::: یههو چشمم افتاد به ساعت.یک ربع به سه صبحه.حالا فکرشو کن باید 6 صبح هم بیدار بشم.تازه اتوی شلوار همسرجان هم گذاشتم برا صبح.تا آخر شب هم یک سره در تکاپو.چقدر این روزها من کار دارم که نمیرسم انجامشون بدم.چقدر زمان برای استراحتم کم شده.چه قولایی که به خودم نمیدم برای فردا و فرداها.اما دریغ از عملی شدنشون.چقدر من خسته ام خمیازه ازین تکرار روزای بیخود.خیلی خسته ام در حدی که دلم  برا خودم میسوزه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

علامه كوچولو
3 اردیبهشت 92 8:10
جووووووووووووووووونم پس كلي داره كپي برابر اصل ميشه
امير علي
4 اردیبهشت 92 12:15
چرا مارو تو خماري گذاشتي اخه ؟چي قرمزه ؟
مامان سيد محمد سپهر
4 اردیبهشت 92 12:46
بعله بلاخره نوشتم سفرنامه كربلارا.......دوست داشتم زودتر از اين برات بذارمش...اما نمي شد ...اين ور سال بدوبدوهام انگاري بيشتر شده...شايدم قسمت بود امروز مصادف با وفات مادر خوبي ها برات به يادگار بزارم.....
مامان پرهام
4 اردیبهشت 92 16:50
سلام پس چرا خالیه؟




اینترنتم قطع شد لعنتی


مسیحا
6 اردیبهشت 92 18:12
سلام ناز کوچولو، انشالله همیشه شاد باشی ، اگه خواستی منو با عنوان ( دنیای مسیحا ) لینک کن بعد بگو با چه عنوانی با افتخار لینکت کنم
مامان آریام
7 اردیبهشت 92 2:17
آریان جون فدات بشم که اینقدر عاقلی و با هوش مامانی خوش به حالت چقدر شیرین زبون شده ماشاالله
نوشين مامان آريا
7 اردیبهشت 92 9:59
زهره جون پسر گلي داري كه نگو ولي بيشتر بار مسووليت بچه ها و زندگي رو دوش خانم هاست . منم بعضي مواقع واقعا احساس مي كنم خستم.
مسيحا
7 اردیبهشت 92 10:13
سلام با افتخار لينك شدين اميدوارم دوستاي هميشگي واسه هم باشيم
مامان سونیا
7 اردیبهشت 92 10:42
ای جونم چه پسر شیرین با هوشی دارید خدا حفظش کنه کلی لذت بردم از خوندن این پست اون ترافکیش منو کشته
پریسا
7 اردیبهشت 92 14:01
سلام خدا حفظش کنه آریان جون رو چه پسر با مزه و خوشگلی داری وب شما هم در نوع خودش جالبه کلی خاطراتش رو خوندم جالب بودند خوشحالم که با مادر آریان عزیز آشنا شدم کامیاب باشی گلم
مامان سيد محمد سپهر
7 اردیبهشت 92 14:39
دلم غذاي حضرتي مي خواست !...واما قسمت دوم سفرنامه كربلا......عزيزم چقدر ناز افتاده ببوسينش
فهیمه مامان سینا
7 اردیبهشت 92 14:47
پسر ما آبیه ته ماشالا که چراغ راهنما رو بلده و ماشالا به شیرین زبونیش میگم خوبه ها با وجود آریان نیاز به باشگاه و ورزش نداری
مامان بردیا
7 اردیبهشت 92 19:55
بابا آریان جون آبیته دیگه!!!
منا مامان امیرسام
8 اردیبهشت 92 0:49
ترافیک خیلی بامزه بود. اریان جونی بیا پیش امیرسام همه مرغ و خروسها رو برات میگیره تا کلی باهاشون بازی کنی. عززززیزم امیدوارم به زودی از این حال روزمرگی نجات پیدا کنی که حال خیلی بدیه
وانیا
8 اردیبهشت 92 1:15
عزیزم به ما سرنمی زنید
مامان مانی
8 اردیبهشت 92 9:51
سلام ..... شاد و سلامت باشید ......
مامان آرشیدا کوچولو
8 اردیبهشت 92 16:35
دلبر هم نوشته و هم سی دی هاش رو دارم حرف هاش فوق العاده اند اتفاقا مامان روانشناس هم بعضی مواقع از نوشته هاش میگذاره وبش براش تلگراف بده رمز رو بهت میده وای وای وای اگه شده حتما یه سر میام شهرتون این پسر دخمل کش ات رو میچلونم تو این شکلک ها غش کردن نداره خوب عاشق اش شم ببخشید مامان زهره البته با اجازه شما


حتما بیاید اینجا.مارو خوشحال می کنین.
مسیحا
8 اردیبهشت 92 22:21
سلام عزیزم، با پست پنج ماهگی آپم زود بیا منتظرم
امير علي
9 اردیبهشت 92 0:37
زهره جون پيشاپيش روز مادر مبارك باشه عزيزم .
سمان مامان آرشیدا
9 اردیبهشت 92 1:09
ای جونم ترافیکش خیلی با حال بود. چه ذهن خلاقی دارن این بچه ها. بازم ماشاللا به آریان باهوش و با نمک و شیطون. زهره جون یکم هم به خودت برس و برای خودت وقت بذار. میدونم سخته ولی شدنیه.
مامان زهرا
9 اردیبهشت 92 15:46
قرررررررررررررررررررررررررمزته اریان جون قرمزته ای ول داری والا
اعظم مامان آوین
9 اردیبهشت 92 18:27
ای جااااااااااااانم چقدر کار های بامزه میکنه . اوف اوف دلم میخواد محکم تو بغلم فشارش بدم . عاشقتم آریانی
مامان آریام
10 اردیبهشت 92 1:57
عزیزم از این قولها همه زیاد به خودشون میدن حال من هم بهتر از تو نیست
مامان بهار
10 اردیبهشت 92 14:44
الهی ما دست این شیطون بازیها و شیرین زبونی های آریان خان چه کنیم!! قرمزته دیگه چه صیغه ایه وروجک تو رو چه به این حرفها، تراقیک و دیگه چی؟؟؟؟
مسیحا
10 اردیبهشت 92 16:28
مادراي معني ايثار تو گل باغ خدايي توي روزگار غربت با غم دل آشنايي مينويسم ازسرخط مادر اي معني بودن مينويسم تا هميشه توئي لايق ستودن ..... روز مادر پیشاپیش مبارک
مامان امیر حسین
11 اردیبهشت 92 1:19
آفرین قرمزتهآب هلو نیخوای؟باشه خودم واست آب پرتغال میخرم خوشجل من
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد