آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

آریان جون

ناراحتی های پسرک حساس من

1392/4/20 3:00
نویسنده : مامان آریان
365 بازدید
اشتراک گذاری

*یه شب رفتیم عروسی آریان خسته شده بود هی گریه میکرد ببرمش تو حیاط.رفتیم پیش فواره و کلی اب رو نگاه کرد.بعد بهش گفتم:حالا بریم تو سالن؟قبول نمی کرد.بعد بردمش تاب بازی و بعد اینکه تابش دادم کنارش نشستم داشتم بچه های دیگه رو نگاه می کردم.

آریان گفت: مامانی ناراحتی؟؟؟ گفتم نه مامان. گفت: پس چرا بچه ها دارن سرسره بازی می کنن نگاه می کنی؟؟؟؟منو نگاه نمی کنی؟تعجب

الهی مامان قربون اون دلت بشه که اینقدر حساسی.

* داشتم فیلم میدیدم.آریان کنارم دراز کشید و  یه ریز می گفت: بزن پرشین تون. آخرش زدم پرشین تون و با عصبانیت از کنارش پا شدم و رفتم.

چند دقیقه بعد باباش که اومد خونه شروع کرد به گریه کردن و به بابایی گفت: مامانمو ناراحت کردم.اما بازم نذاشت فیلم ببینم.اوه

*آریان داشت چایی میخورد یه کمی ریخت رو فرش.تا نگاهش کردم گفت: اشکال نداره میشوری.متفکر

*رفتیم تو مغازه برا آریان بستنی بخرم نداشت.بهش گفتم نداره.گفت: اشکال نداره.خودمو ناراحت نمی کنم.میریم یه جا دیگه بخر.

*تا آریان رو دعوا می کنم میگه: چرا منو ناراحت می کنی؟

* هر وقت منو ناراحت میکنه هی منو میبوسه و  میگه: مامانی ناراحتی؟ مامانی قهری؟ مامانی آشتی باش.

* با بابایی تلفنی صحبت میکردم.طبق معمول وسط حرف زدنم گوشی رو آریان گرفت و صحبت کرد و بعد داد به من، به بابا گفتم: کار نداری قربونت خداحافظ.

تا گوشی رو قطع کردم آریان شروع به گریه کرد که به بابایی قربونت نگفتم.

دوباره زنگ زدم برا بابا آریان گوشی رو گرفت و فقط گفت: بابایی کار نداری ؟ قربونت خداحافظ.

* بابایی صبح از اداره اومده بیرون جایی کار داشت.برام زنگ زده بود گفتم منو میبری تا بازار؟ گفت : الان من بیام آریان گریه می کنه پیاده نمیشه گناه داره.

به آریان گفتم: آریان اگه بابایی بیاد ما رو ببره بازار قول میدی پیاده بشی؟قول میدی گریه نکنی؟؟؟

خیلی فوری و البته بسیار جدی گفت: اصلا (با تاکید) قول نمیدم پیاده شم. میخوام با بایی برم دور بزنم .

 

::::چند روز مهد کودک بردن آریان اثرات خیلی بدی تو روحیه ش داشت.دوباره به شدت به من وابسته شده حتی خیلی بدتر از قبل و تا یک دقیقه منو نمی بینه شروع می کنه به گریه و میگه: مامانم کجاست.

هر وقت باهم بازار میریم یک سره میگه بغلم کن.(علیرغم اینکه این اواخر خیلی خوب شده بود و کلی پیاده باهام راه میومد)

هنوز گهگاه بغض میکنه و میگه: مامانی من مهد کودک نمیرماااااا.دوست ندارم.

با خودم فکر می کنم شاید اونجا بچه رو ترسونده ان که اینقدر حساس شده.چون آریان خودش کلا بچه ترسوییه.

آریانم به شدت عاشق کتاب داستانه و تا یه لحظه بشینیم پیشش میگه: کتاب میخونی.بیچاره بابایی جمعه ها تقریبا کل صبح تا ظهر رو در حال کتاب خوندنهنیشخندخوب چی میشه مگه.تازه اطلاعات عمومیش هم میره بالاخنده

 

اینم شعری که اخیرا پسرکم میخونه:

انگور دونه دونه             بخر و ببر به خونه

یاقوتیاش درشته           مفید برای رشده

انگور خوش آب و رنگ     با مریضی داره جنگ

خوشه هام تازه تازه      میرن به هر مغازه

قرمز و سبز و زرده       دوای هرچی درده

 

و شعر پریای داریوش رو خیلی دوست داره و همیشه  برا خودش زمزمه می کنه.

:::: این روزا به شدت تو نت اومدن تنبل شدم و اصلا حسم نمیاد .امشب هم افطار خونه مادرشوهرم بودیم  تا بخوابیم دیدم ساعت یک و ربعه.فکر کردم اگه الان بخوابم نمی تونم ساعت سه بیدار شم و شاید خواب بمونم نهایتا برا نخوابیدن اومدم  نت.به کلی از دوستان هم سر زدم البنه به ترتیبی که اسمهاشون تو پیوندام هست.به بقیه عزیزان هم قول میدم در شبهای اینده بیام پیششون.ممنون از اینکه بهم سر میزنید.

نماز روزهای همگی قبول.

فکر کنم غذای سحریم داره میسوزه.فعلا بای.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

الی مامی آراد
20 تیر 92 2:18
الهی قربون اون دل کوچولو و حساست بشم
خاله زینب
20 تیر 92 14:44
خاک تو گور اون مدیر مهد ک برا 5 روز 90 تومن گرفته!!!!!!!!! الهیییییییی کلی خندیدم با این حرفش ک گ اصلا قول نمیدم نماز روزه های خودتم قبول عزیزدلم
مامان آرشیدا کوچولو
20 تیر 92 15:05
از دست این شیرین زبونی وروجکت
مامان امیر حسین
21 تیر 92 3:01
عزیزم با این زبون شیرینتمامانی نماز و روزت قبول .ما رو هم دعا کن.در مورد اریان هم نگران نباش این عادتهای بچه ها گذراست
مامان آرینا موفرفری
21 تیر 92 5:15
عزیزم مرسی بابت تبریک تولد آرینا خیلی لطف کردین.
مامان آرینا موفرفری
21 تیر 92 5:15
گلم به آرینا رای می دین؟؟؟
مامان آریام
21 تیر 92 10:59
خاله بمیره برات...چقدر لاغر شد این پسرک ما امان از این مریضی بچه ها. ایشاالله دیگه همش سلامت باشی پسر با احساس من قربون اون دل مهربونت ...راستش منم از مهد خیلی میترسم و واسه همین نهوز نتونستن بذارمش مهد...
مامان بردیا
21 تیر 92 12:09
وا ی مردم از خنده
مامان بردیا
21 تیر 92 12:11
چقد جواباش خوشمزه ان
نوشين مامان آريا
22 تیر 92 9:15
عزيز دل نازكم . خيلي بانمك شديا . چه شعر قشنگي هم حفظ كردي آفرين .زهره جون طاعاتتون قبول باشه. آريا هم بعد از 4 روز مهد بدتر شده با پدرش تنها بيرون نمي ره اونم از قبل وابسته تر شده
مامان بهار
22 تیر 92 9:35
آخی عزیزم! پسرت چقدر حساسه! فکر میکردم فقط دختر من حساسه! چقدرم بده اینقدر حساسن! ایشاا.. بزرگتر شن بهتر میشن! التماس دعا داریم فراوان در این ایام!! ان شاا.. شفای مریضا خیلی شیرین زبونی ها آریان جون آدم سر حال میشه می خونه شیرین زبونیات رو
سمان مامان آرشیدا
23 تیر 92 1:56
آخی عزیزم قربون صداقتش که گفته قول نمیدم.
مامان حسام كوچولو
23 تیر 92 17:27
سلام شيرين زبون خاله. خيييييييييييلي دلم برات تنگ شده بود. چقدر لاغر شدي اما عوضش قد كشيدي ماشالله. راستي اين چه مهدي بوده كه بچه بارفتنش اينقدر ترسيده مواظب اين قندك ما باشيد مامان زهره
مامانی درسا
24 تیر 92 1:37
آریان جونم شما هم پر احساسی هم زیبایی هم عزیز دل خاله ای .... قربون اون حرف زدنت که وقتی میام ویلاگت احساس میکنم خیلی بهم خوش میگذره و سرحال میشم ودوست دارم عزیزم راستی قبل خداحافظی قربونت بکم یادم نره ووو خداخافظ

شما همیشه لطف داری خاله مهربونم
مامان آیلا
24 تیر 92 10:46
قربون اون دل کوچیک گل پسری بشم فدای سرت اصلا نرو حالا که مامان خونه هست کیفش رو ببر مثل ما که مجبور نیستی
مادر آتیلا
24 تیر 92 17:20
سلام عزیزم نوشته هاتون و که خوندم فهمیدم پسر من هم چقدر کارهاش مثل پسر شماست نمیدونم اینقدر حساس بودن پسرهامون خوبه یا نه....آریان عزیز و ببوس
مامان بردیا
24 تیر 92 18:40
مامان سيد محمد سپهر
25 تیر 92 10:49
محمد سپهر در تيتراژ شبكه آموزش ! از دست نديد حتما تيتراژ برنامه "بازباران"را از شبكه آموزش ببينيد ......"
مامان سيد محمد سپهر
25 تیر 92 10:50
قربون اون شيرين زبونيش برم....گله ...همه بچه ها همين طوري حساسن ..خدا حفظش كنه...
سمانه مامان پارسا جون
25 تیر 92 17:49
بی سحری نمونده باشی زهره جون به خدا راضی نیستیما قربون گل پسری روی ماهشو ببوس پارسا روزی دفه با من قهر میکنه و دوباره ماچم میکنه
مسیحا
25 تیر 92 17:58
ای جونم پسرمون مردی شده واسه خودش
مامان حسام كوچولو
25 تیر 92 19:22
’̿’̿ ̿\̵͇̿̿\з=(•̪●)=ε/̵͇̿̿/’̿’̿ ̿ ………..▌…….. ………./ \…….. هیچکی از جاش تکون نخوره ، بوس رو بده بیاد.خيلي دلم برات تنگ شده خوشمزه
آسیه مامان پارسا
25 تیر 92 22:14
لام عزیزم طاعات و عبادات قبول ماشالله آریان چقد بزرگ شده الهی خیلی لاغر شده و قد کشیده ماشالله
پگاه مامان آرتین
28 تیر 92 20:31
عزیزم چقدرحرفاش نازن.ببوس این شیرین زبونه به خصوص شبکه موردعلاقش کلی خندیدم
طراح قالب اختصاصی نی نی خودتون
29 تیر 92 10:54
طراح قالب اختصاصی نی نی خودتون اگه میخوای وبلاگ نی نی خوشگلتو به طور اختصاصی طراحی کنی، طوری که عکسش توی قالب استفاده بشه، من میتونم این کارو برات انجام بدم... اونم فقط با 10 هزار تومان! نمونه کارها در سایت موجود است http://designer123.blogfa.com/
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
6 مرداد 92 19:17
آپم´´´´´´´´´´´,;****,´´´´ ´´´´´´´´´´´´,*¨¨,"¨¨*,´´´ ´´´´´´´´´´´,**¨¨¨@";";;-… ´´´´´´´´´-,¨**¨¨¨¨")""-"""" ´´´´´´´´//,***¨¨¨¨* ´´´´´´´(,(**/*"¨""¨¨* ´´´´´´((,*/*;*)¨¨¨¨* ´´´´´((,**)*/**/¨¨¨"¨* ´´´´,(,****.*¨¨¨¨¨¨* ´´´((,*****)¨¨¨¨¨¨¨* ´´,(,***/*)¨*¨¨¨¨,¨* ´´,***/*)¨*¨¨,¨* ´)*/*)*)*¨¨* /**)**¨¨"\\)\\) */*¨¨¨¨,...)!))!).....,( ",¨¨¨¨_)--"--"------/_. اين پرنده اومده شمارو به وبلاگم دعوت كنه! آپم آپم آپم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 مرداد 92 6:12
سلام عزیزم خوبی پسر گلت خوبه برای من ببوسش عزیزم به دیدنم بیا و شادی ما رو دوچندان کن
مرجان مامان اران
13 مرداد 92 17:13
عزیز دلم عاشقتم با این حرف زدنتو کاراتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ماشالا به جونت بیاد خوشگلممممم بوس بوس یه دنیا بوسسسسسسسسسسسسسس از دست حرفات کلی میخندممممم خدا حفظش کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد