پسرک نازنینم
چرا برای دوستای بلاگفایی نمیشه نظر گذاشت؟؟؟؟؟؟؟کدش نمیاد.
پسرکم برام میخونه: عشقم فداتم عاشق اون نگاتم
*پسرکم وقتی داشتم روسری میذاشتم بهم میگه: هر وقت پسر شدی برات کلاه میخرم.وقتی شمام مثه بابایی پسر شدی.
*پسرکم به باباش میگه: بابایی نبودی دلم برات تنگ شد.
*داشتم یه لیوان شیر میخوردم به آریان گفتم میخوری؟ گفت نه دوس ندارم.هرکسی شیر خودش رو بخوره و بعد رفت شربت کلسیم ش رو آورد تا بهش بدم.
(به این شربت میگه شیر .اخه عزیز من از شیر بدش میاد اون وقت بنده باید یه شیشه شربت کلسیم رو بخرم 18000 تومن.تا حالا پنج بار این شربت osteocare رو خریدم هر دفعه یه قیمت.از 10000 تومن شروع شد بعد 12000 تومن بعد 14000 تومن بعد 15000 تومن این دفعه هم پنج تا داروخانه رو گشتم تا بالاخره یه جا پیدا کردم که 18000 تومن.)
حالا بعد اینکه من لیوان شیر رو خوردم اومدم خیلی طلبکار بهم میگه: یه کم میذاشتی بابام بخوره.
*امروز بعد از اینکه با سر و صداهای فراوونش نذاشت من و بابایی بعدازظهر بخوابیم برای اینکه دل باباش رو به دست بیاره بهش میگفت: من اینقد بابایی رو دوس داررررررررررررررررررررررم.
من فدای اون زبونت بشم که میدونی کی و چطوری ما رو خ . ر کنی.
*آریان و بابایی تو ماشین نشسته بودند و من داشتم از یه مغازه خرید میکردم.آریان هم به شدت فرمون ماشین رو میچرخوند تا اینکه بابا ماشین رو خاموش کرد و بهش گفت: دیدی اینقدر فرمون رو چرخوندی خراب شد.دیگه نمی چرخه.
آریان با یه لبخند مرموز جواب داد: نه خیر من خراب نکردم.ماشین خاموشه دیگه نمیچرخه.
*یه روز آریان یه عروسک تو بغلش بود و داشت باهاش بازی میکرد.منم پیشش داشتم می خوابیدم.شنیدم به عروسکش گفت: این چیه میخوری؟؟؟بیا شیر بخور.
چشامو یواشکی باز کردم دیدم پستونک عروسک رو از دهنش درآورده و داره لباس خودش رو میزنه بالا تا بهش شیر بده.
وقتی دید من دارم نگاش می کنم دست از شیر دادن کشید و با دستش چشم منو بست تا نگاش نکنم.
*پسرکم چند روز پیش با باباش رفت آرایشگاه که خیلی خیلی پسر خوبی بود و برای اولین بار در طول زندگیش به راحتی موهاش رو اصلاح کرد.
و البته اینم فراموش نکنم بگم که پسرکم بی نهایت یعنی به معنای واقعی بی نهایت شیطون شده.
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم وروجک من