آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

آریان جون

عید فطر مبارک

1392/5/18 20:16
نویسنده : مامان آریان
339 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا    

         خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.

خدایا   همه ی مریضا رو شفا بده

خدایا    همه ی ما رو از شر شیطان دور کن.عاقیب همه مون رو خیر کن

امیدوارم همه ی آرزوهای قشنگتون برآورده شه.

التماس دعا...

****

سلام به همه ی دوستای گلم

امیدوارم عبادتهای همتون قبول باشه.عید همگی هم مبارک.

بعد از یک ماه تنبلی اومدم نت . باور کنید آریان به حدی شیطون و خرابکار  شده که هیچ وقت اضافی برام نمیذاره.

هر روز هم بعد خرابکاریهاش با تاکید  به من میگه: دفعه آخرت باشه هاااااااا

تو این چند روز گاهی  به شدت حرصمو درمیاره گاهی به شدت دلم براش ضعف میره از بس حرکات جالب می کنه و شاید اصلا زمانی نیست که  آروم باشه.

به شدت کم خواب شده اصلا بعدازظهرها نمی خوابه.خیلی خیلی غذاش کم شده و همینطور روز به روز داره لاغرتر میشه.

*چند روز پیش تو تاکسی نشسته بودیم تا به چراغ رسیدیم زرد شده بود که راننده باسرعت رد شد تا به چراغ قرمز نخوره.چشمتون روز بد نبینه.آریان راننده رو رسوا کرد بس که گفت: چراغ زرد بود باید آروم میرفت.چرا گاز داد؟؟چرا تند رفت؟؟؟نباید تند می رفت.

منم آروم بهش می گفتم آقاهه حواسش نبود اشتباهی تند رفت.

راننده با تعجب به آریان گفت: تو چراغا رو بلدی؟؟چند سالته؟ آریان هم گفت: آره بلدم .چرا تند رفتی؟باید آروم میرفتی.خوشمزه

 بیچاره راننده کلی شرمنده شد و آخرش به آریان گفت: من اشتباه کردم دیگه تند نمیرم تا دست از سرش برداشت.

*می خواستم فیلم ببینم آریان هی مور مور میکرد می گفت: بزن برنامه کودک ببینم.همینطور زیر لب با حالت گریه  غر میزد. بهش گفتم: شما کارتون می بینی من گریه می کنم؟ گفت: نه.گفتم : پس چرا من می خوام فیلم ببینم شما گریه می کنی؟ گفت: من گریه نکردم، ناز کردم.چشمک

* به آریان میگم: مامان فدات بشه؟؟؟ میگه: من قربون چشات بشم؟؟؟

*امروز یکمی بابایی رو ناراحت کرده بود.وقتی دید باباش تحویلش  نمیگیره، بهش گفت: من عاشقتم میدونی؟

* تو ماشین یه خورده صدای ضبط زیاد میشه بدش میاد هی میگه: کم کن.سرم درد میاد.امروز بابایی داشت یه آهنگو گوش میداد که من به علت غرغرهای آریان کمترش کردم.بعد بابایی به طور نا محسوس دوباره بیشترش کرد.

خیلی شاکی گفت: باز بابا زیاد کرد.گفتم نه خودش بیشتر شد.

با حالتی تحقیرآمیز بهم گفت:خودش مگه بیشتر میشههههههه؟؟؟؟؟از خود راضی

* یه روز داشتیم  فیلم های نوزادی آریان رو میدیدم که یه فیلم بود که آریان توش خیلی گریه میکرد.من یه لحظه از اتاق رفتم بیرون و برگشتم دیدم آریان چه جور داره گریه می کنه.گفتم: چیه مامان؟

گفت: آریان گریه می کنه منم گریم میاد.استرس

*از مهمترین تفریحات سالم آریان درطول روز قطار کردن ماشین های ریز و درشت پشت سر همه که به قول خودش ترافیک درست می کنه و تا چراغ هم سبز نشه هیچ ماشینی حق تکون خوردن نداره.

و البته سه چرخه سواری که روزی هزاربار میزنه به پای ما و دیگه دیوونم کرده بس که میگم : آریان موتورتو نزن به پا.برو اونطرف تر.

و از مهمترین افتخارات آریان در چند هفته گذشته اینه که یاد گرفته رو سنگ توالت بشینه و با کلی پز میگه: بزرگ شدم.خودم بلدم.

* به آریان میگم: هر حرفی رو چند بار باید بهت بگم.خسته شدم بس که گفتم: آریان نکن، آریان نرو، آریان یواش و ....

در جوابم میگه: چند بار بگم: مامان نکن، مامان نیا، مامان برو  و بعدش هم یه لبخند حرص درآر اساسیاوهاوه

بعدشم میگه: ازون زرنگام هاااااااااانیشخند

همسر مهربونم دیروز منو برد خرید دوتا مانتو خریدم و یه کیف .کارت من جواب نمیداد از کارت جناب همسر پرداخت کردیم گفتم بعد برات کارت به کارت می کنم.امروز آقامون بهم گفت: پول مانتوها رو نده باشه عیدیت.خواست سورپرایز باشه دیروز نگفت بهم.

این من:نیشخندنیشخند

اینم آقامون: فرشته

 

::::5 مرداد ششمین سالگرد ازدواجمون بود که دلم می خواست براش یه پست بذارم که نشد.فقط میخوام به همسر عزیزم بگم که خیلی دوست دارم.

یه شب بودیم بیرون و آریان و بابایی داشتن با هم بازی می کردن و من نشسته بودم ونگاهشون میکردم.

با خودم فکر میکردم که واقعا چقدر زیاد من این دوتا مرد رو تو زندگیم دوست دارم.امیدوارم همیشه سالم و شاد باشن.

:::نمیدونم آریان زیاد اذذیت می کنه و حرف گوش نمیده یا من بی حوصله شدم.اصلا لغاتی مثله نکن، نرو، نمیشه ، ندارم تو گنجینه لغاتش معنی خاصی نداره و هرچی که خواست باید همون بشه.

حرف حرف خودشه در غیر این صورت گریه و جیغ.

منم چپ و راست دعواش می کنم.دیروز ببا لحن مظلومی من گفت: مامانی اینقدر منو دعوا نکن.اخ دلم براش کباب شد.ولی خداییش اصلا آریان حرف گوش نمیده.ابدااااااا

نمیدونم چیکار کنم.دلم میخواد بچم با ادب باشه ایده آل باشه وقتی کارهای بد می کنه احساس می کنم نمیتونم اونطور که باید و شاید تربیتش کنم.

خدایا کمکم کن...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

خاله زینب
18 مرداد 92 0:59
بعد 1 ماه پیدات شده تازه اومدی میگی سلیقم گرفت بهت سر بزنم؟!!!!!!! من دروغ نباشه هر 2-3 روز می اومدم وبت اما تو پست نذاشته بودی... من اصلن هم مث شما ترس از بقیه ندارم قدمتون روی چشم بیا عروسیم ولی مث تو نیستم ک از ی شماره تلفن دریغ کنم بابا!!! فقط هربار میگی ببینیم همو یا عروسی دعوت نمیکنی خو من نه تو بگو من چ جوری دعوتت کنم یا بیام ببینمت با این وضع نت اومدن تو هان؟؟؟!!! خداحفظشون کنه جفت مردارو برات عزیزم اخه چقد بگم زهره بیا،زهره نرو زهره بکن زهره نکن هان ؟؟
مامان آرینا موفرفری
18 مرداد 92 3:29
عیدتون مبارک. سالگرد ازدواجتون مبارک. همیشه در کنار هم خوش خرم باشین
مرجان مامان اران
18 مرداد 92 17:25
هم عیدتون مبارکک عزیزمم هم سالگرد ازدواجتون ایشالا شاد باشید همیشه عزیزمممممممممممم
مامان روانشناس
19 مرداد 92 0:44
دوست من خصوصی
مامان روانشناس
19 مرداد 92 1:03
عزیزم پسر شیرین زبونت توی این سن کل جهان و هستی و هر آنچه در آن است رو از آن خود میدونه و بدترین حالت این نکن بکن های پدر و مادره که متاسفانه متاسفانه به کودک آسیب میرسونه
http://psychology.niniweblog.com/post296.php
خواهشا این پست رو مطالعه کن شما که قصد دارید آریان بهترین باشه پس لطفا بهش سخت نگیرید . ممنون


حتما.ممنون دوست خوبم از راهنماییت.واقعا محتاج کمکم.
ღ مونا مامان امیرسام ღ
19 مرداد 92 2:45
عیدتون مبارک دوستم
بعد هم بگم که هزار ماشاالله به شیرین زبونیه گل پسرت.خیلی بانمکه
اونجایی که میگه زرنگمااا
مامان نکن نیا
زهره جون چون مدام بهش بکن نکن میکنی دیگه به حرفت گوش نمیده.
نمیگم دعواش نکن یا تذکر نده.همینها رو با زبون خوش و اینکه بشین و به اریان توضیح بده.همون لحظه که کار بد میکنه یعنی رو زانو بشین تا هم قدش بشی و با زبون خوش حالیش کن.مطمئن باش جواب میگیری
بوووس برای اریان کوچولوی زرنگ


موناجون ممنون از راهنماییت.اینکارو گاهی می کنم اما همیشه نمیتونم.اینقدر که اعصابمو بهم میریزه.اما سعی خودمو می کنم.امیرسام عزیزم رو ببوس

مامان روانشناس
19 مرداد 92 12:51
دوست من مطالب وب رو در قسمت موضوعات در موار متفاوت مخصوصا مورد سخنان دکتر هلاکویی و پرسش و پاسخ رو مطالعه کنید کافیه به شرطی که عملی کنید رفتارتون رو
مامان آیلا
19 مرداد 92 18:56
خانمی عید شما هم مبارک . درسته می خوام این بلبل زبون رو قورت بدم
مامان آیلا
19 مرداد 92 18:58
سالگرد ازدواجتون مبارک
مامان امیرعلی
19 مرداد 92 19:05
سلام عزیزم عیدت مبارک ونمازوروزه هات قبول باشه الهی خاله قربون آریان جون بره بااین زبون شیرینش سالگردازدواجت مبارک انشالله همیشه شادوخوشبخت باشید.مانتووکیفت روهم به شادی استفاده کنی غصه نخورهمه بچه هامثل همن منم همش دارم دعواش میکنم وحرص میخورم بعدشم عذاب وجدان
سمانه مامان پارسا جون
19 مرداد 92 23:21
سلام زهره جون عیدتون مبارک عزیزم سالگرد ازدواجتو هم مبارک اقتضای سنشه زهره جون از هر کسی بپرسی همه همینو میگم منم اول فکر میکردم فقط پارسا حرف گوش نمیده بعدا فهمیدم توی این سن خیلی طبیعیه باید مدارا کرد
نوشين مامان آريا
20 مرداد 92 10:06
عيد شما هم مبارك طاعاتتون قبول. سالگرد ازدواجتان هم مبارك مبارك باشه و هميشه شاد باشيد. اين پسرك ما هم كه گل . فرشته كوچولوي شيرين زبون با احساس احساسي پاك و دوست داشتني. هميشه سلامت باشي عزيزم
مامان بردیا
20 مرداد 92 17:01
عزیزم سالگرد ازدواجتون مبارک.به پای هم پیر بشید کنار آریان شیرین زبونتونماشالا به این پسمل باهوش.ماشالا
مامان بردیا
20 مرداد 92 17:01
سلام.دوستم.با کمی تاخیر عیدتون مبارک.طاعاتتون مقبول درگاه مهربان خدایمان. آپم.سر بزنید
مامان حسام كوچولو
21 مرداد 92 0:16
سلام عزيزم عيدتون و سالگرد ازدواجتون با تاخير مبارك انشالله هميشه خوش باشيد در كنار آريان گل. خيلي اذيت هاشو اجازه نده بفهمه كه مي بيني من فكر كنم اينطوري بهتره.شايد آرومتر بشه.
مامان بهار
21 مرداد 92 8:04
با کمی تاخیر، عید فطر مبارک باشه. ایشالله نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق باشه
مامان کیارش
21 مرداد 92 12:13
سلام مامان زهره جون ماشالله به این گل پسری شیطون و زرنگ ایشالله خدا به ما مامانا صبر بده عزیزم من از شهر کتاب بابلسر یه کتاب خریدم به نام روانشناسی کودک نوشته الیزابت هارتلی ترجمه فاطمه محمدنیا خیلی کتاب خوبیه البته به شرطی که واقعا عملیش کنیم بخر و بخون ایشالله دیدتو و عوض می کنه تا بتونی با این اریان جون ارتباط جدیدی برقرار کنی
مامان کیارش
21 مرداد 92 12:14
راستی زهره جون من قبلا هم گفتم اهل بابلسرم ولی بابلسر زندگی نمی کنم به زودی یه سفر میام بابلسر اگه دوست داری یه قرار وبلاگی با هم بذاریم

خوشحال میشم شما و اریان جونو ببینم




حتما عزیزم.خیلی خوشحال میشم.


میشه آدرس وبتو بذاری تا منم بیام پیشتون؟؟؟
مامان پرهام
21 مرداد 92 20:09
سلام خوبی . ببخشید خودت میدونی چرا به وبت سر نزدم . دلم براتون تنگ شده بسیار زیاد . سالگرد ازدواجتون مبارک . ایشالله همیشه حوشحال باشی . راستی فردا 22 مرداد تولدمه . برای اولین بار تو این ۲۹ سال .یه امسال را یادم نبود .تولدمه کاشکی دیگه یادم نباشه همچین روزیو. مواظب خودتون باشین. ببین اینو همیشه آویزه گوشت کن . پسرت با تربیته نگران نباش . فقط پسره .بذار شیطونی کنه. بذارش کلاس ژیمناستیک یا شنا . توهم همیشه باهاش برو تشویقش کن.یعنی ت. کلاس بشین تا بیاد. بچه اجتماعی بشه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد