عید فطر مبارک
خدایا
خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.
خدایا همه ی مریضا رو شفا بده
خدایا همه ی ما رو از شر شیطان دور کن.عاقیب همه مون رو خیر کن
امیدوارم همه ی آرزوهای قشنگتون برآورده شه.
التماس دعا...
****
سلام به همه ی دوستای گلم
امیدوارم عبادتهای همتون قبول باشه.عید همگی هم مبارک.
بعد از یک ماه تنبلی اومدم نت . باور کنید آریان به حدی شیطون و خرابکار شده که هیچ وقت اضافی برام نمیذاره.
هر روز هم بعد خرابکاریهاش با تاکید به من میگه: دفعه آخرت باشه هاااااااا
تو این چند روز گاهی به شدت حرصمو درمیاره گاهی به شدت دلم براش ضعف میره از بس حرکات جالب می کنه و شاید اصلا زمانی نیست که آروم باشه.
به شدت کم خواب شده اصلا بعدازظهرها نمی خوابه.خیلی خیلی غذاش کم شده و همینطور روز به روز داره لاغرتر میشه.
*چند روز پیش تو تاکسی نشسته بودیم تا به چراغ رسیدیم زرد شده بود که راننده باسرعت رد شد تا به چراغ قرمز نخوره.چشمتون روز بد نبینه.آریان راننده رو رسوا کرد بس که گفت: چراغ زرد بود باید آروم میرفت.چرا گاز داد؟؟چرا تند رفت؟؟؟نباید تند می رفت.
منم آروم بهش می گفتم آقاهه حواسش نبود اشتباهی تند رفت.
راننده با تعجب به آریان گفت: تو چراغا رو بلدی؟؟چند سالته؟ آریان هم گفت: آره بلدم .چرا تند رفتی؟باید آروم میرفتی.
بیچاره راننده کلی شرمنده شد و آخرش به آریان گفت: من اشتباه کردم دیگه تند نمیرم تا دست از سرش برداشت.
*می خواستم فیلم ببینم آریان هی مور مور میکرد می گفت: بزن برنامه کودک ببینم.همینطور زیر لب با حالت گریه غر میزد. بهش گفتم: شما کارتون می بینی من گریه می کنم؟ گفت: نه.گفتم : پس چرا من می خوام فیلم ببینم شما گریه می کنی؟ گفت: من گریه نکردم، ناز کردم.
* به آریان میگم: مامان فدات بشه؟؟؟ میگه: من قربون چشات بشم؟؟؟
*امروز یکمی بابایی رو ناراحت کرده بود.وقتی دید باباش تحویلش نمیگیره، بهش گفت: من عاشقتم میدونی؟
* تو ماشین یه خورده صدای ضبط زیاد میشه بدش میاد هی میگه: کم کن.سرم درد میاد.امروز بابایی داشت یه آهنگو گوش میداد که من به علت غرغرهای آریان کمترش کردم.بعد بابایی به طور نا محسوس دوباره بیشترش کرد.
خیلی شاکی گفت: باز بابا زیاد کرد.گفتم نه خودش بیشتر شد.
با حالتی تحقیرآمیز بهم گفت:خودش مگه بیشتر میشههههههه؟؟؟؟؟
* یه روز داشتیم فیلم های نوزادی آریان رو میدیدم که یه فیلم بود که آریان توش خیلی گریه میکرد.من یه لحظه از اتاق رفتم بیرون و برگشتم دیدم آریان چه جور داره گریه می کنه.گفتم: چیه مامان؟
گفت: آریان گریه می کنه منم گریم میاد.
*از مهمترین تفریحات سالم آریان درطول روز قطار کردن ماشین های ریز و درشت پشت سر همه که به قول خودش ترافیک درست می کنه و تا چراغ هم سبز نشه هیچ ماشینی حق تکون خوردن نداره.
و البته سه چرخه سواری که روزی هزاربار میزنه به پای ما و دیگه دیوونم کرده بس که میگم : آریان موتورتو نزن به پا.برو اونطرف تر.
و از مهمترین افتخارات آریان در چند هفته گذشته اینه که یاد گرفته رو سنگ توالت بشینه و با کلی پز میگه: بزرگ شدم.خودم بلدم.
* به آریان میگم: هر حرفی رو چند بار باید بهت بگم.خسته شدم بس که گفتم: آریان نکن، آریان نرو، آریان یواش و ....
در جوابم میگه: چند بار بگم: مامان نکن، مامان نیا، مامان برو و بعدش هم یه لبخند حرص درآر اساسی
بعدشم میگه: ازون زرنگام هاااااااااا
همسر مهربونم دیروز منو برد خرید دوتا مانتو خریدم و یه کیف .کارت من جواب نمیداد از کارت جناب همسر پرداخت کردیم گفتم بعد برات کارت به کارت می کنم.امروز آقامون بهم گفت: پول مانتوها رو نده باشه عیدیت.خواست سورپرایز باشه دیروز نگفت بهم.
این من:
اینم آقامون:
::::5 مرداد ششمین سالگرد ازدواجمون بود که دلم می خواست براش یه پست بذارم که نشد.فقط میخوام به همسر عزیزم بگم که خیلی دوست دارم.
یه شب بودیم بیرون و آریان و بابایی داشتن با هم بازی می کردن و من نشسته بودم ونگاهشون میکردم.
با خودم فکر میکردم که واقعا چقدر زیاد من این دوتا مرد رو تو زندگیم دوست دارم.امیدوارم همیشه سالم و شاد باشن.
:::نمیدونم آریان زیاد اذذیت می کنه و حرف گوش نمیده یا من بی حوصله شدم.اصلا لغاتی مثله نکن، نرو، نمیشه ، ندارم تو گنجینه لغاتش معنی خاصی نداره و هرچی که خواست باید همون بشه.
حرف حرف خودشه در غیر این صورت گریه و جیغ.
منم چپ و راست دعواش می کنم.دیروز ببا لحن مظلومی من گفت: مامانی اینقدر منو دعوا نکن.اخ دلم براش کباب شد.ولی خداییش اصلا آریان حرف گوش نمیده.ابدااااااا
نمیدونم چیکار کنم.دلم میخواد بچم با ادب باشه ایده آل باشه وقتی کارهای بد می کنه احساس می کنم نمیتونم اونطور که باید و شاید تربیتش کنم.
خدایا کمکم کن...