حرفای گنده تر از هیکل ش
*پسرم سر صبح دمار از روزگارم در میاره که بستنی می خوام.وقتی نهایتا به من غلبه کرد و بهش بستنی دادم حالا نمی خورد.
میگم : بستنی تو بخور دیگه.میگه: الان بستنی بخورم، معدم م درد میاد.
من: الان دقیقا کجات درد میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*پسرکم صبح که از خواب پا شد چند جاشو پشه نیش زده بود و هی خودشو می خاروند.گفتم بیا برات پماد بزنم خارشش خوب بشه.میگه: نمی خواد ، من خوشمزه ام پشه هی منو می خورده.
*داشتم برا آریانم سیب پوست می کردم.اول چهار قاچ کردم و تخم هاشو گرفتم.تا خواستم پوستشو بگیرم، گفت: نه نه پوست نکن، پوستش مفیده.
*آریان خیلی از میوه ها رو مثله انجیر و انگور و گیلاس نمی خوره.یه شب بابایی هی بهش اصرار می کرد بیا میوه بخور .آریان بعد از کلی انکار گفت: والا حسشو ندارم.
وقتی دید بابایی خودش داره می خوره، گفت: آفرین بخور خیلی برات خوبه.
*آریان داشت آب بازی میکرد.منم مشغول آشپزی بودم .قرار بود بعد تموم شدن کارم برم پیشش باهم بازی کنیم.میگه: آب بازی خیلی حال میده.
هی صدام میکرد که برم پیشش، بهم میگه: اعصاب منو خورد کردی.بیا دیگههههههههه
*امروز لباس پوشیدیم که بریم بیرون .چون هوا بارونی بود آریان کتونی ش رو پوشید..رفتیم تو حیاط میگه: مامانی ببین چه خوش تیپ شدم.
*آریان و ترنم داشتن بازی می کردن.ترنم داشت میرفت.اریان دستشو گرفت و گفت: بیا بازی کنیم عزیزم.
*آریان داشت میرفت دستشویی گفت: یه نفر بیاد منو بشوره.خواستم برم گفت: نه بابایی بیاد.بابا گفت: ولش کن آریان.مامانی میاد.
آریان گفت: الان که بیرون نبودی خسته نیستی، خودتو لوس نکن بیا.
بابایی هم سریع پا شد و رفت پیشش و من پیروز این میدان بودم.
:::باید بگم بیشتر این حرف ها رو از مکالمات روزمره خودمون و یا از تو کتاب داستاناش یاد میگیره.
امروز پسرم همراه باباش رفت آرایشگاه و مثله یه آقای تمام عیار اصلاح کرد و خوشکل شد.
اینم یه عکس قبل از اصلاح یه روز که با بابایی رفته بود پارک:
*چند تا عسک قشنگ دام الان حسش نمیاد برم دوربین بیارم و بقیه کارها.
این روزها حال مامانم باز خیلی بده.به شدت درد لعنتیش شروع شده.خواهر بزرگم پرستاره .دو سه روزه هی به مامان مرفین میزنه اما انگار نه انگار. بابام از اداره اومد میگه مامان چطوره؟ خواهر دانشمندم جواب میده : خوب نیست. داره می میره.
تو این اوضاع احوال وقتی خواهرام هستن خیلی بهتره چهارتا چرت و پرت میگیم حداقل. اما تنهایی اعصاب ادم می ریزه بهم.نامرد فردا داره میره خونش باز من تنها میشم.
خدایا درد مامانمو آروم کن.
*فرمون ماشین آریان خراب شده و فعلا در دست تعمیره بس که این فرمون بیچاره رو هی چپ و راست کرد.تو مسیر خونه ما تا خونه مامانم یه کوچه سربالایی و سرپایینی داره و البته یه راه مستقیم که وقتی اریان با ماشینش میاد از سربالایی نمیریم چون شیبش زیاده بهش میگم ماشینت خراب میشه..میگه: مامانی ماشینم هر وقت غدا خورد بزرگ شد می تونه بره سر بالایی؟؟؟؟؟؟؟؟