بای بای
آریان گلم دو سه روزی میشه که یاد گرفتی بای بای کنی. تا من لباس بپوشم خودتو میرسونی بهم و بای بای میکنی.
امروز بابا امید عکس عروسیمونو نشونت داد و پرسید بابایی کو؟ اونوقت تو انگشت نازتو گذاشتی رو عکس بابات.اما مامانیتو تو لباس عروس نمیشناسی.
الهی مامان قربونت شه.تازگیا هر وقت که آب می خوای میگی مَ مَ ، اگه غذا بخوای میگی اَم یا نَم نَم
هر وقت هم که سرفه کنی باید بگم جااااان. آخه دیروز وقتی حواسم بهت نبود و سرفه کردی امدی زدی بهم که بشنوم سرفه کردی گلم.حالا وقتی یه بار میگم جان ده بار دیگه هم الکی سرفه میکنی
این روزا خیلی شیطون شدی به همه چی دست میزنی.تازه مثله جارو برقی هم عمل میکنی هرچی که اومد دم دستت رو نوش جان میکنی
اونقدر مرد شدی که نمیذاری غذا تو دهنت بذاریم.باید حتما تو دستای خوشکلت بگیری و خودت بخوری.اگر احیانا کسی غذا گذاشت تو دهنت در میاری و خودت با دستای خودت دوباره می خوریش.
عزیزکم خیلی دوست دارم. داری روز به روز بزرگتر میشی و زندگیمونو شیرین تر میکنی عسلم.
خدایا به خاطر همچین هدیه ای هزاران بار شکرت.