چطوری عزیزم؟؟؟
آریان روزی چند بار ازم می پرسه چطوری عزیزم؟؟؟ میگم قربونت بشم من.
به باباش میگه: ؟چطوری ؟؟؟(با تاکید روی ط) باباش میگه: نوکرتم.آریان میگه:
ما بیشتر....
چه بارونی میباره.ساعت 2:30 دقیقه صبحه.دلم میخواد برم تو حیاط ولی یه کمی می ترسم.
این پست در اسرع وقت تکمیل میشه.به محض اومدن حوصله اینجانب...
سلام به همه دوست جونام.
امشب که بنده از صبح تصمیم کبری گرفتم برا آپ کردن وب پسرک سرعت اینترنت سخت من رو آزرده کرده.
یه خبر خوش بدم اینکه من نوه دار شدم.این روزا آریان یه عروسکش که گربه هست رو سخت در آغوش می گیره و بهش شیر میده و رو پاش می خوابونه و میگه : بچمه.انشالله قسمت همتون بشه.
امروز صبح می خواستیم بریم خونه مامانم آریان گفت: مامانی بچمو ببریم.اینجا بمونه گریه می کنه.
یه مقدار برنج هم بردیم که تو مسیرمون چند تا مرغ و خروس هستن ،آریان بهشون میده بخورن.میگه: مامانی غذا بدم مرغ و خروسا بخورن.دست آریان درد نکنه بگن.
پسرکم به استکان میگه: اسکانا.به نعلبکی میگه: نکبی.
در حال برگشت از خونه مادرجون بودیم که آریان از باباش سوئیچ می خواست.باباش گفت ماشین نیاوردم.امشب پیاده میریم خونه.
آریان وقتی رسید دم در و ماشین باباش رو تو کوچه دید خوشحال به باباش گفت: ماشین بابایی اینااااااااا.الکی گفتی کلک.
آریان داشت برام زبون میریخت.گفتم چقدر تو بلایی پسر.در جوابم گفت: خیلی شیطونم،حرفای قشنگ میزنم.
پشت چراغ قرمز پشت یه ماشین ایستاده بودیم.با حالت خیلی تاسف باری گقت: ای بابا پس ما چطوری بریم؟؟؟؟
تا چراغ سبز میشه میگه: بابایی سبز شد بریم.
امروز تولد بابایی آریان بود.پسرکم به باباش گفت:
بابایی تلب لدت (تولدت) مبارک.
این روزا آریان تقریبا پس رفت رفتاری کرده و دقیقا حرکاتی رو که در یکسالگی تا یک و نیم سالگی انجام میداد رو می انجام میده.تمام روز گریان از پاهام آویزونه که بغلش کنم.مثه سن حدودا 5 ماهگیش دوباره شست پاش رو میذاره تو دهنش.اینطوری.
و خیلی از کارای دیگه بد دیگه که مدتیه ترکشون کرده بود ،دوباره از سر گرفته.و من همچنان امیدوار به ترک این اعمال زشت...
خیلی وقته از عروسکم عکس نگرفتم.ولی عاشق این عکسشم که مال اسفند 89.
اینم اسفند 90 دقیقا همین امروز.
خیلی دوست دارم نازنینم. عاشقتم شیطونکم.