آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

آریان جون

خواب

دیشب بعد سحر خواب دیدم دم خونه یکی از همسایه های قدیمی مون پارچه سیاه زده. پرسیدم چی شده؟گفتن دخترشون فوت کرده.گفتم:کدوم کوچیکه؟گفتن نه یکی دیگه. دیروز صبح که برا مامانم زنگ زدم گفت دختر همسایمون فوت کرده.  
19 مرداد 1391

شب قدر

امشب شب قدره.خدا کنه خوابم نیاد.نمیدونم چرا هرسال شب قدر می خوام بیدار بمونم اما خواب اجازه نمیده و چشامو می بنده.خدایا بهم توفیق بده تا بتونم از امشبم استفاده کنم.خیلی چیزا می خوام بهت بگم.خیلی چیزا ازت میخوام.خیلی وقته منتظر امشبم. خدایا امشب برامون خیر بنویس. خبر آوردند که امشب از هزار شب بهتر است و یک اتفاق ویژه می افتد و آن اینکه        امشب دست ملکوت به طرف زمین کشیده می شود. التماس دعا......   :::بالاخره امسال بیدار موندم.خدایا شکرت.الان هم ده دقیقه تا اذان صبح مونده.سحری خوردم و می خوام روزه بگیرم.اخه از سالی که باردار شدم دیگه روزه نگرفتم.خدا کنه بتونم و امروز آریان زیا...
18 مرداد 1391

آریان من عسله

مامان میگه: آریان من چیه؟                          آریان میگه: آقاهه مامان میگه: باز چیه؟                         آریان میگه: عسله میگم: باز چیه؟                         آریان میگه: ناقلاهه   من فدای پسری آقا و عسل و ناقلا و هر از گاهی هم طلای خودم بشم.اینروزها دارم...
17 مرداد 1391

دندون درد

دیروز بعدازظهر دیگه درد امونم بریده بود.با بابایی رفتیم بیمارستان که دکتر گفت دندونت عفونت کرده.بهم آمپول زد و شیاف داد.خیلی بهتر شدم.آریان هم خیلی بی قراری می کرد.ساعت 6 غروب بهش شیر دادم و آریان هم طفلی تا شیر خورد فوری خوابید. فعلا تصمیم گرفتم شیر روزش رو بگیرم اما موقع خواب بهش شیر بدم.چون روزا بلنده و اگه از صبح تا شب نخوابه می ترسم مریض بشه. ورم صورتم هم بهتر شده و دارم آنتی بیوتیک می خورم. فکر کنم موقع بدی رو برای از شیر گرفتن انتخاب کردم نه خودم امادگی شو داشتم نه اریان اما چون دکتر گفته بودشاید اوریون باشه نخواستم خدای نکرده به اریان سرایت کنه. ببینیم تا خدا چی می خواد... ...
14 مرداد 1391

آریان من تو ترکه

از 2روز پیش گوش چپ و فکم و نیمه چپ گلوم به شدت درد می کنه.دیروز صبح که بیدار شدم دیدم صورتم ورم کرده.رفتم دکتر گفت اینا علائم اوریونه اگه ورم به زیر گلوت رسید که اوریون و اگه نه از دندونته. تا امروز که ورم رو صورت مونده.فردا که شنبه ست برم دندونپزشکی ببینم چی میگه.اخه اصلا دهنم رو نمیتونم باز کنم.فکم درد میاد. خلاصه اینکه از دیروز که از دکتر اومدم تصمیم گرفتم شیر آریان رو بگیرم. الهی دورت بگردم عسلم.هی میومد پیشم می گفت شیر می گفتم بو شده می گفت دتر گفتم اره مامان باید برم دکتر.بعدش منو می بوسید و می رفت. بقیه ترک آریان تو ادامه مطلب:   از صبح دیروز رفت طبقه بالا پیش مادرشوهرم اینا ساعت 1.5 اومد پایین .اما بعدازظهر...
13 مرداد 1391

عروسک این روزا

دوست محبوب آریان این روزا این عروسکه که با خودش سوار موتور می کنه. اگر احیانا گرسنه شم بشه آریان بهش شیر میده. :::4 تا دندون انتهایی آریان داره در میاد.برا همین تمام روز دستش تو دهنشه. ...
12 مرداد 1391

22 ماهگی

گل پسری من امروز 22 ماهه شد.                                                                                    تصمیم گرفتم شیر آریان رو بگیرم البته بعد ماه رمضون اما از روزی که این تصمیم رو گرفتم اریان از سر نوزاد شده و تمام روز رو مشغول شیر خوردنه.خدا کنه بتونم راحت ازش بگیرم و بچم زیاد اذیت نش...
12 مرداد 1391

بازی پسری تو حیاط

دیروز صبح رفتیم تو حیاط و پسری کلی بازی کرد.از ماشین بازی و اب بازی و ماسه بازی.خلاصه کلی اتیش سوزوند.امشب هم شام رفتیم بیرون و بعد شام رفتیم پارک.عکس هم گرفتم اما الان به شدت خوابم میاد.فردا این پست رو تکمیل می کنم.اخه بعدازظهرها هم که اریان خوابیده قران می خونم و شبا زود خوابم می گیره.نمیتونم خیلی بیدار بمونم. تا بعد... دوستون دارم ..............تکمیل پست با عکسای گل پسری: اگه دوست دارید بقیه عکسا رو ببینید دنبالم بیاین:   اولش مامان ماشین شارژیمو اورد تو حیاط یه کمی بازی کردم خسته شدم. بعد اون مامانم پرسید آب بازی می کنی؟ منم گفتم نیکی و پرسش؟؟؟با کمال میل  اوکی دادم و مامانم استخرمو اورد و توش پر آب کرد. م...
12 مرداد 1391

خدا رو شکر

جمعه و شنبه بودیم خونه مادرجون.خاله ها و ترنم و پریا هم بودن.چند روزیه که پسری یاد گرفته از روی مبل خونه مادرجون میاد بالا و میره رو اپن آشپزخونه می شینه.هرچی هم می گم نکن اینکارو خطرناکه انگار نه انگار.اگرهم به زور بیارمش پایین کلی گریه می کنه.جمعه بعد افطار تو آشپزخونه بودم داشتم یه حورده جابجا میکردم در حالیکه چشمم هم به تلویزیون بود. آریان به سرعت اومد رو اپن نشست و به دستش تکیه داد که یهویی دیدم آریان با سر داره فرود میاد پایین.سریع خواستم بگیرمش که تا دستم بهش رسید آریان هم با شدت با سرش خورد به زمین.چنان صدایی کرد که همه زهرترک شدیم.مطمئن بودم که افتادن با شدت حتما یه بلایی سرش اورده ولی خدا رو هزار بار شکر که بعد یه کم گریه کردن...
8 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد